هدی

این وبلاگ قراره عقاید وهابیت و سلفیها را مطرح و اشکالات وارد بر آن را بیان کند.

هدی

این وبلاگ قراره عقاید وهابیت و سلفیها را مطرح و اشکالات وارد بر آن را بیان کند.

باسمه تعالی
به یاری خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام ،قراره که در این وبلاگ ،عقائد وهابیت و سلفی ها مطرح و اشکالات وارد بر آن بیان شود.
همانطور که میدانیم متاسفانه این عقاید داردچهره اسلام حقیقی را خدشه دار میکند وظاهری خشن و بی منطق از آن به نمایش می گذارد

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیامبر صلی الله علیه وآله» ثبت شده است

ادعای بی اساس وهابیت در رابطه با اولین مفسر قرآن!

hoda velayat | سه شنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۵۶ ق.ظ

 کارشناس شبکه وهابی مدعی شد پیامبر اکرم (ص) اولین مفسر قرآن نمی باشد.


 عبدوالقدوس دهقان کارشناس شبکه وهابی وصال حق مدعی شد پیامبر اکرم (ص) اولین مفسر قرآن نمی باشد.
در حالی که خداوند متعال و خود قرآن، رسول خدا را مبین و مفسر کتاب الهی معرفی می کند اما این کارشناس شبکه وهابی که دم از خدا و رسول خدا می زند مدعی شد رسول خدا مفسر قرآن نیست .

بدون تردید اولین مفسر آیات قرآن پیامبر اکرم (ص) است. زیرا به گواهى خود قرآن آن حضرت مبین و معلم اصلى این کتاب الهى است. چنانکه در این مورد درکتاب عظیم آمده:
«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم ولعلهم یتفکرون؛ ما بر تو قرآن را نازل کردیم تا برامت آنچه فرستاده شد تبیین کنى باشد که خرد را بکار بندند». «سوره نحل، آیه 44».
همچنین خداوند متعال در سوره های نحل، بقره، آل عمران و جمعه، پیامبر گرامی اسلام (ص) را مبین و معلم اصلی قرآن معرفی می نماید.

دانشمندان علوم قرآنى ادله و شواهد فراوانی بر اثبات اینکه نخستین مفسر قرآن کریم پیامبر گرامى اسلام (ص) بوده است، در آثار و کتب خود ثبت نموده‏اند.
چنانکه ابوالفتوح رازى در «روض الجنان، ج 1» و جلال الدین سیوطى در «الاتقان، ج 2» و ابن خلدون درکتاب «مقدمه» و طبرسى در «مجمع البیان، ج 1» بیانگر این واقعیت مى‏باشند که؛ در زمان رسول خدا (ص) قرآن مجید به طرز بسیار ساده که درخور فهم همگان بود، تفسیر مى‏شد.
ولى در برخى آیات، تعابیر و الفاظ به گونه ای پیچیده به نظر مى رسید که زبان شناسان عرب هم نتوانستند به درستی مفاهیم و مقاصد آنها را دریافت کنند، لذا احساس مى کردند که اینگونه تعابیر و الفاظ نیاز به «تفسیر» و شرح و توضیح دارد.
«ابن خلدون» مى‏گوید: «اگر چه قرآن به زبان عربى نزول یافت و سبک و اسلوب بلاغى آن با این زبان هماهنگ بود و تمام عرب زبانان عصر پیامبر اکرم (ص)، معانى قرآن را در قالب تک واژه‏ها و جمله بندی هاى آن درک مى‏کردند، ولى رسول خدا (ص) مطالب مجمل و پیچیده قرآن را تفسیر مى‏فرمود و ناسخ و منسوخ آن را باز مى شناساند».

«مقدمه العبر، ص 438» و هنگامى که «آیه 82 سوره انعام» نازل گشت (الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون؛ آنان که ایمان آوردند و ایمان خود را به ستم نیالودند. ایمنى آنها راست، و همانا هدایت شدگانند) مردم به پیامبر اکرم (ص) عرض کردند: واینا لم یظلم نفسه؟ کدام یک از ما به خود ظلم نکرده؟ (تا مشمول امن و هدایت باشد؟) رسول اکرم (ص) «ظلم» را تفسیر کردند و فرمودند: منظور از ظلم؛ شرک به خداوند است. سپس براى تأیید این تفسیر، به آیه دیگرى از قرآن کریم استشهاد فرموده که مى‏گوید: «یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» «سوره لقمان، آیه 13».
این مطلب را ابوالفتوح رازى در «روض الجنان، ج 4، ص 224» و سیوطى در «الاتقان، ج 2، ص 296» نیز ذکر کرده‏اند، که از این حدیث و امثال آن چنین استفاده مى‏شود که رسول خدا (ص) عملاً «روش تفسیر آیه به آیه» را پایه ‏گذارى فرموده و آن را به مفسرین بعدى قرآن کریم آموخت .

همچنین از رسول خدا (ص) نقل شده است که در سوره فاتحة الکتاب، «المغضوب علیهم» را به یهود و «الضالین» را به نصارى تفسیر فرموده اند. «مجمع البیان، ج 1، ص 31».
«ابوالفتوح رازى» نیز درباره آن مى‏نویسد:
«عبدالله بن شفیق» روایت می کند از بعضى صحابه که گفتند: «رسول خدا (ص) در وادى القرى با جهودان کارزار مى‏کرد، مردى از اهل یقین گفت: اینان که اند که با تو کارزار مى‏کنند؟ پیامبر (ص) فرمودند: «المغضوب علیهم». گفت دیگران که‏اند؟ و اشارت به ترسایان کرد و گفت: «هم الضالون» و این موافق دو آیه است در حق یهودیان و ترسایان». «روض الجنان، ج 1، ص 53».
این روایت نمونه‏ اى از ده‏ها حدیث و روایت منسوب به پیامبر اکرم (ص) مى‏ باشد که رسول خدا (ص) بسیارى از آیات قرآنى را ضمن آنها تفسیر فرموده است.
پیامبر گرامى (ص) مسئول و عهده دار بیان و تفسیر معارف و احکام الهى مى‏باشند و به همین دلیل اصحاب آن حضرت و سایر افراد که از شناخت و درک دقائق و بواطن قرآن ناتوان بودند، تشریح و تفسیر و بیان آنها را از رسول گرامى مى‏ خواستند و آن حضرت آیات مجمل و متشابه و ناسخ و منسوخ و جزئیات از احکام و دقائق معارف را بیان و تفسیر مى فرمودند و امت اسلامى را از منبع فیض الهى متکى به وحى و عصمت خویش مستفیض و بهره ‏مند مى‏ نمودند.

منبع:رسا

  • hoda velayat

حذف نام پیامبر(ص)، این‌بار از مدینة النبی(ص)

hoda velayat | پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۵۵ ب.ظ


واژه مدینه النبی(ص) یا مدینه الرسول(ص) یادآور بزرگترین رویدادهای تاریخ اسلام بوده و همواره عظمت و قداست آن ‌شهر همانند مکه مکرمه از جایگاه ویژه‌ای در نزد مسلمانان جهان برخوردار بوده است. تمامی زائران بیت‌الله الحرام از تمامی فرق و مذاهب اسلامی پس از انجام مناسک و اعمال حج، خود را ملزم به حضور در آن شهر دانسته تا نسبت به رسول الله الاعظم ادا احترام نمایند. آنان که با تاریخ اسلام اشنایی دارند به خوبی می‌دانند که همواره پیامبر عزیز اسلام به این مکان مقدس احترام گذاشته و از آن به نیکی یاد نموده است و در خصوص آن احادیث متعددی از آن حضرت نقل شده است.

در خصوص دلائل به وجود آمدن شهر مدینه از سوی مورخان مطالب متعددی بیان شده است ک حکایت کننده آن است، گروهی از موحدان و یهودیان یمن با اطلاع از ظهور قریب‌الوقوع پیامبر آخر الزمان و هجرت آن به این منطقه از یمن به یثرب مهاجرت کرده‌اند و حضرت علامه طباطبائی در تفسیر گرانقدرشان می‌فرمایند بسیاری از طوایف یهود در کتاب‌های خود وصل و محل آن حضرت را خوانده بودند و وطن اصلی خود را ترک کرده، به حجاز آمده و اطراف آن رحل اقامت زده و در انتظار پیامبر(ص) به سر می‌بردند (علامه طباطبائی  1374: 256) پس از استقرار دو قوم اوس و خزرج در این مکان، آنجا به یثرب نامگذاری شد.


تاکنون نام‌های متعددی برای مدینه به کار گرفته شده است، مدینه طیبه، مدینه منوره و... از جمله این اساس بوده است، اما تغییر نام یثرب به مدینه النبی(ص) یا مدینه الرسول(ص) از مهم‌ترین و پایدارترین اسمائی است که در توصیف این شهر مقدس به کار گرفته شده است و به دلیل ماهیت این نام‌گذاری و ضمن معرفتی آن، تا سالیان بعد تمامی مسلمانان از آن با نام مدینه‌النبی(ص) یا مدینه الرسول(ص) در محاورات خود یاد می‌کردند به گونه‌ای که در مکاتبات رسمی آن دوران و محاورات  مردم نیز از این واژه استفاده شده است.

نکته اساسی آن است اکنون این واژه نامدار و استراتژیک مدینه الرسول(ص) که بیانگر حقائق زیادی است به دلائل متعدد از الفاظ و محاورات مسلمانان جهان، حذف و یا حداقل در کمترین سطح از آن استفاده می‌شود. در مکاتبات و محاورات مردم عمدتاً‌ بر واژه مدینه یا مدینه منوره تاکید می‌شود که در واقع همان معنای شهر را داشته و تنها بیانگر معرفی یک مکان خواهد بود. اما در اینکه چه عواملی اعم از داخلی و یا خارج از جهان اسلام موجب شد تا بتدریج واژه مدینه الرسول(ص) در طول تاریخ از کنار واژه مدینه حذف و یا کمرنگ گردد سخن به میان آورده نمی‌شود که خود مستلزم مقالات جداگانه است. بدیهی است بیان شهر مدینه به تنهائی بیانگر یک حقیقت ماندگار در جهان اسلام نیست و اطلاق آن بر یک محدوده مکانی می‌تواند موجب درک غیرواقع بینانه از بسیاری از حقائق شود.



حقیقت آن است که مدینه، حیات ظاهری خود و اسکان افراد اولیه خود را از پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد(ص) دارد، زیرا مبنای حضور اوس خزرج مهاجرت پیامبر(ص) به آن دیار بوده است. همانگونه که  اولین بیعت کنندگان شهر مدینه در بیعت عقبه اولی آن را افطار کردند. حقیقت والاتر آن است که به غیر از واقعه عظیم بعثت حضرت رسول الله الاعظم(ص) که در مکه معظمه روی داده است، انتخاب مدینه به عنوان مقصدگاه هجرت پیامبر(ص) خود دلالت بر عظمت این مکان دارد. عموم تعالیم و معارف نبوی در این شهر بزرگ مشکل عملی به خود گرفته است. در مدینه النبی(ص) بود که حضرت محمد(ص) اولین سنگ بنای حکومت خود را بنیان نهاد و در این شهر بود که پیامبر عزیز اسلام(ص) جهاد خود را با دشمنان آغاز کرد.

در مدینه النبی(ص) پیامبر اعظم رسالت خود را جهانی کرده و اسلام را به سران قدرتمند آن روزگار معرفی کرد و در این شهر پیامبر خدا مسجد خود را بر پا کرده و سنت‌های مهمی همچون نماز جمعه،‌حج، اخذ صدقات، زکوة را به مردم تعلیم داد و در این شهر بود که پیامبر اسلام(ص)‌ اهل بیت گرامش را در امان پر مهر خود تربیت کرد و آنان را بعنوان ودیعه برای امت اسلام به یادگار نهاد، مدینه همانند مکه مبدأ وحی و نزول جبرئیل بر پیامبر امین(ص) بوده است و در نهایت تمدن بزرگ اسلامی در مدینه النبی(ص) بنیان نهاده شد. در کنار تمامی این حقایق، حقیقت دیگری است و آنکه رسول الله الاعظم(ص) در این شهر رحلت کرد و پیکر مطهرشان در این شهر آرمیده و همواره عطری بوی پیامبر تا ابد در این شهر خواهد بود.

اینک جهان غرب و صهیونیست جهانی بر اساس ماهیت خود درصدد هستند تا با استراتژی‌های ددمنشانه خود به انحای مختلف نام مبارک حضرت محمد(ص) رسول الله الاعظم(ص) را از جای‌جای جهان حذف کرده و سعی دارد یاد مبارک ایشان را اذهان به دور دارند و در این راه از هیچ کوشش و پرداخت هزینه‌ای نیز دریغ نمی‌کنند. لذا ضروری است در مقابله با استراتژی جهان غرب، امت اسلام از تمامی فرق و مذاهب اسلامی، از ظرفیت‌های مادی و معنوی خود در جهت احیای نام رسول‌الله الاعظم(ص)‌ استفاده کنند و بی‌تردید به کارگیری لفظ الرسول(ص) یا النبی(ص) پس از مدینه ضمن آنکه راهبردی جدی در مقابل با اهداف غرب بوده، می‌تواند زمینه‌ساز رواج فرهنگ احیای نام «رسول الله الاعظم» در میان امت اسلامی شود، به‌گونه‌ای که تمامی مردان، زنان و حتی کودکان نام مدینه را با لفظ مدینه النبی(ص) به کار گرفته و این موضوع به صورت یک نقطه اشتراک در میان تمامی مسلمانان در اقصی نقاط جهان است، اسلام واقع شود. بی‌شک این اقدام به ظاهر کوچک می‌تواند زمینه سال اقدامات و بنیان‌های فرهنگی عظیمی در جهان اسلام شود، لذا از آنجا که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به عنوان الگوی تمام عیار جهان اسلام و مسلمانان است، جهت تحقق این موضوع پیشنهادات ذیل ارائه می‌شود:

1. با هدف رواج واژه مدینه الرسول(ص) یا مدینه النبی(ص) ضروری است تا مراجع قانونی همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی، طرحی را آماده کرده تا بر اساس آن تمام سازمان‌ها و نهادها همچون سازمان حج و زیارت و صداوسیما از این واژه‌ بهره گیرند.

2. در تابلوهای اعلانات فرودگاه‌های کشور واژه مدینه النبی(ص) برای پرواز حجاج به کار گرفته شود.

3.در یک چارچوب معین، به تمامی خطباء، مداحین، علما و نویسندگان اعلام شود که در هنگام وعظ، خطابه و تالیف کتب و مقالات، حتما از واژگان مدینه الرسول(ص) یا مدینه‌النبی(ص) استفاده و پیشنهاد شود تا سازمان تبلیغات اسلامی، امور مساجد و نهادهای ذی‌ربط عهده‌دار این مسئولیت شوند.

4. لازم است تا از سوی سازمان‌های فعال موضوع به‌کارگیری واژه مدینه ا لرسول(ص) به اطلاع علمای جهان اسلام رسانیده شود تا در سخنرانی‌ها، مکاتبات و خطب نماز جمعه سراسر جهان از واژه مدینه النبی(ص) بهره گیرند.

5.در صورت صلاحدید مقامات ذیربط، این طرح از سوی جمهوری اسلامی ایران به سازمان کنفرانس اسلامی ارسال تا به دولت‌های اسلامی پیشنهاد شود تا این واژه را در کشورهای به کار گیرند.

6. تلاش برای تثبیت کلمه مدینه النبی(ص) در مکاتبات بین‌الملل و بهره‌گیری تمامی سازمان‌های بین الملل همچون سازمان ملل متحد، یونسکو... جهت استفاده از واژه مدینه النبی(ص) در گزارشات مربوط به جهان اسلام.

 

منبع:تسنیم

  • hoda velayat

گریه و اقامه مجلس عزا(2)

hoda velayat | يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۲۳ ق.ظ

سیره عملی پیامبر صلی الله علیه و آله


تاریخ و سیره‌ برای ما بازگو می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر فرزندش ابراهیم ،پدربزرگش عبدالمطلب،عموهایش ابوطالب و حمزه،مادرش آمنه بنت وهب،مادر علی علیه السلام فاطمه بنت اسد،عثمان بن مظعون و... گریست.


به هنگام گریه بر فرزندش پرسیدند : چرا بر ابراهیم گریه  می کنید؟

فرمودند: "تدمع العینان و یحزن القلب و لا  نقول ما یسخط الربّ؛

چشم ها گریان است ،قلب می سوزد و آن  چه را که موجب خشم خداوند است نمی گوییم."


(عقدالفرید:ج3،ص؛ 19؛سنن ابن ماجه :ج1،ص506.)


در روایتی آمده است که وقتی عثمان بن مظعون از دنیا رفت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر جنازه وی بوسه زدو گریست.

(المستدرک علی الصحیحین:ج1،ص514.)



سیره و روش صحابه و تابعین نیز به هنگام از دست دادن فردی،گریه بود.

در روایتی آمده است :

هنگامی که خبر شهادت مالک اشتر رسید،امیر مومنان علی علیه السلام ضمن سخنانی فرمود:

"علی مثله فلتبک البواکی ؛گریه کنندگان شایسته است که بر مثل مالک اشتر بگریند."

(سیر اعلام النباء:ج4،ص34؛الکامل فی التاریخ:ج3،ص227)


عباد می گوید: عایشه می گفت:"هنگام وفات پیامبر سر ایشان را بر بالشتی قرار دادم و با زنان دیگر به سینه و صورت خودمان می زدیم."

(سیره النبویّه:ج6،ص75؛مسند احمد:ج6،ص274)


عثمان می گوید:"وقتی خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر دادم،وی دستش را بر روی سرش گذاشت و گریست.

(المستدرک علی الصحیحین:ج3،ص332؛المصنف ابن أبی شیبه:ج3،ص45،مسند احمد:ج6،ص274،السیره النبویه:ج6،ص75)


وقتی محمد بن یحیی ذهلی نیشابوری خبر فوت احمدبن حنبل را شنید گفت:

"سزاوار است تمامی اهل بغداد در خانه هایشان مجالس نوحه سرایی برپاکنند."

(سیر اعلام النبلاء:ج11،ص203.)


ادامه دارد...


  • hoda velayat

گریه و اقامه مجلس عزا

hoda velayat | شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۳۰ ب.ظ

سیره‌ی تاریخی


تاریخ و روایات می گویند:پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله صحابه و تابعین بر مردگان ، شهیدان و... می گریستند و به دیگران نیز فرصت عزاداری برای عزیزانشان می دادند و حتی براین عمل هم تشویق می نمودند،چنان که عایشه در وفات پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بر صورتش سیلی می زد.

البته مجالس بزرگ دیگری نیز در طول تاریخ در مصیبت فراق برخی از محدثان بزرگ و دیگران برپا می شد.

اینک برای نمونه به چند مورد اشاره می نماییم:


اسامه بن زید می گوید:پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از مطلع شدن از درگذشت فرزند دخترشان با برخی از بزرگان صحابه به خانه‌ی دخترشان رفتند،آنگاه جنازه او را روی دستانشان بالا بردند و در حالی که اشک از دیدگان مبارکشان روان بود جملاتی را زمزمه کردند.

(سنن نسائی:ج4،ص22.)


احمدبن حنبل:

بعد از جنگ احد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به زنان انصار که برای شوهرانشان گریه می کردند فرمودند:

"ولکن حمزه لا بواکی له؛ حمزه عزادار و گریه کننده ندارد."

ابن عبدالبر در این باره می گوید:

این رسم تاکنون ادامه دارد و مردم برای هیچ مرده ای گریه نمی کنند مگر آن که ابتدا بر حمزه بگریند.

(الاستیعاب:ج1،ص374)


حاکم نیشابوری در این زمینه چنین نقل می کند :

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای تشیع جنازه ای بیرون آمد،عمربن خطاب نیز همراه آن حضرت بود،زنان شروع به گریه کردند،عمر آن ها را از گریه بازداشت و نکوهش کرد.پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

یا عمر! دعهنّ ؛فانّ العین دامعه والنفس مصابه والعهد قریب؛ عمر! رهایشان کن چراکه چشم گریان ،نفس مصیبت دیده و این فاصله و جدایی تازه به وقوع پیوسته است.

(المستدرک علی الصحیحین:ج1،ص381؛ مسنداحمد:ج2،ص444)


بنابر این روایات روشن است که در سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این عمل حرام نبوده است.


 ادامه دارد...




  • hoda velayat

پرسش :

مباهله یعنی چه و جریان مباهله ی پیامبر(صلی الله علیه وآله) چگونه بوده است؟


پاسخ :

مباهله در لغت

«مباهله» در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) بوده و به رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی گفته می شود[1].

مباهله در اصطلاح

مباهله در اصطلاح قرآن و روایات و غیر آن ها، به معنای ملاعنه (لعن و نفرین کردن دو طرف به یکدیگر) است؛ این گونه که هرگاه دو گروه یا دو نفر درباره ی مساله ای مهم، مانند مسائل مهم مذهبی با هم گفتگو کرده و به نتیجه ای نرسند، در یک جا جمع می شوند و به عنوان «آخرین حربه»، به درگاه خداوند تضرع می کنند و از او می خواهند تا درغگو را رسوا و مجازات کند[2].

تناسب معنای اصطلاحی با معنای لغوی در این است که در هر دو، رها کردن و واگذار کردن یکدیگر به حال خود، وجود دارد.

مباهله با مسیحیان نجران

(فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ)[3]؛
هرگاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید! ما فرزندان خود را دعوت می کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت می نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت می کنیم و شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم.


بخش با صفای «نجران» با هفتاد دهکده ی تابع خود، در نقطه ی مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه ی مسیحی نشین حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیحیت گرویده بودند[4].
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) هم زمان با مکاتبه ی با سران حکومت های جهان و مراکز مذهبی، نامه ای به اسقف نجران (ابو حارثه بن علقمه) نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که یا اسلام را بپذیرند و یا به حکومت اسلامی جزیه (مالیات) بپردازند (که در برابر این مبلغ جزئی، از جان و مال آنان دفاع شود) و در غیر این صورت، به آنان اعلام خطر می شود.
نامه توسط نمایندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله) به دست اسقف رسید. وی نامه را با دقت خواند و برای تصمیم گرفتن، شورایی مرکب از شخصیت های بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. شورا نظر داد که گروهی به نمایندگی نجران به مدینه بروند، تا از نزدیک با محمد(صلی الله علیه وآله) تماس گرفته، و سخنان او را بررسی کنند.

شصت تن از زبده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند که در رأس آن ها سه پیشوای مذهبی قرار داشت:

1. «ابو حارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران که نماینده ی رسمی کلیساهای روم در حجاز بود؛
2. «عبدالمسیح»، رئیس هیئت نمایندگی که به عقل و تدبیر و کاردانی شهرت داشت؛
3. «ایهم» که فردی کهنسال و مورد احترام مردم نجران بود.

هیئت نمایندگان در مسجد مدینه با پیامبر اسلام گفتگو کردند. حضرت آنان را به آیین اسلام و پرستش خدای یگانه و دست کشیدن از عقاید باطل (مانند اعتقاد به فرزند داشتن خداوند) دعوت کرد. یک نفر از نمایندگان گفت: عیسی فرزند خدا است؛ زیرا مادر او مریم، بدون آن که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد؛ پس باید او را نیز خدای جهان دانست.
پیامبر اکرم (ص) با تلاوت آیه ای از قرآن آنان را چنین پاسخ دادند: «وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود، بدون آن که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید»؛ اگر نداشتن پدر دلیل بر این باشد که عیسی فرزند خدا است، پس حضرت آدم برای این انتساب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر.
گفتگو ادامه یافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود، تصمیم گرفته شد که مساله از راه مباهله خاتمه یابد، از این رو قرار شد که فردای آن روز، همگی خارج از شهر مدینه، در دامنه ی صحرا برای مباهله آماده شوند.
روز بیست و پنجم ماه ذی الحجة سال دهم هجرت بود. سران نمایندگان نجران پیش از آن که با پیامبر روبه رو شوند، به یکدیگر گفتند: هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، معلوم می شود که در ادعای خود صادق نبوده و اطمینانی به نبوت خود ندارد، ولی اگر دیدید که با فرزندان و عزیزان خود به مباهله آمده، معلوم می شود که او راستگو و پیامبر خدا است؛ زیرا آن قدر به خود ایمان دارد و احساس امنیت می کند که عزیزان خود را آورده است.
هنوز نمایندگان نجران در این گفتگو بودند که ناگهان چهره ی نورانی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمایان شد. او فرزندش حسین(علیه السلام)را در آغوش دارد و دست حسن(علیه السلام) را در دست؛ علی(علیه السلام) پیش رو، و حضرت زهرا(علیها السلام) پشت سر آن جناب حرکت می کنند[5].
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پیش از ورود به میدان مباهله به همراهان خود فرمود: «من هرگاه دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.» نمایندگان نجران، با حالت بهت و وحشت به یکدیگر نگاه می کردند؛ شکوه و جلال معنوی و الهی این پنج تن، همه را بر جای خود میخ کوب کرده بود. اسقف نجران گفت: «من چهره هایی می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه خداوند بخواهند که بزرگ ترین کوه ها را از جای برکند، به سرعت کنده خواهد شد. هرگز درست نیست که ما با این چهره های نورانی و با فضیلت مباهله کنیم؛ چرا که عذاب الهی همه ی ما را نابود می کند و چه بسا دامنه ی عذاب گسترش یابد و همه ی مسیحیان جهان را فرا گیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نماند.»

انصراف مسیحیان از مباهله

نمایندگان نجران با دیدن این وضع، بی درنگ وارد شُور شدند و به اتفاق آرا تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و هر سال مبلغی را به عنوان «جزیه» به حکومت اسلامی بپردازند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز درخواست آنان را پذیرفت و قرار گذاشتند که مردم نجران نیز از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند؛ در این هنگام پیامبر (ص) فرمود: «عذاب سایه ی شوم خود را بر سر نمایندگان نجران گسترده بود و اگر از در مباهله وارد می شدند، صورت انسانی خود را از دست داده و با آتشی که در بیابان بر افروخته می شد، می سوختند و دامنه ی عذاب به سرزمین نجران هم کشیده می شد[6].»
فضیلت اهل بیت(علیهم السلام) در داستان مباهله
مفسران و محدثان شیعه و سنی تصریح کرده اند که پیامبر گرامی اسلام تنها کسانی را که همراه خود برای مباهله برد: فرزندانش، حسن و حسین(علیهما السلام)(ابناءنا) و دخترش فاطمه(علیها السلام) (نساءنا) و از میان مردان تنها علی بن ابی طالب(علیه السلام)(انفسنا) بودند.
شهید قاضی نور الله شوشتری، در کتاب شریف «احقاق الحق»، اتفاق نظر مفسران را د راین باره بیان می کند؛ سپس آیة الله مرعشی نجفی (ره) در پاورقی این کتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان عامه نقل می کند که معتقدند آیه ی مباهله در شأن و منزلت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل شده است؛ برای مثال مسلم بن حجاج در صحیح خود ـ که دومین صحیح از صحاح ششگانه عامه است ـ می نویسد: «معاویه به سعد وقاص گفت: چرا علی را دشنام نمی گوئی؟ پاسخ گفت: به دلیل سه ویژگی که علی داشت و من آرزو می کنم که یکی از آن ها را دارا بودم...؛ (یکی از آن ها این بود که (چون آیه ی مباهله نازل شد، پیامبر تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی دعوت کرد؛ وقتی همگی جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلی؛ خداوندا ایشان اهل بیت من هستند.[7]»
داستان مباهله گواه بزرگی بر فضیلت و برتری این خانواده است. پیامبر(صلی الله علیه وآله) از میان تمام صحابه و یاران خود، تنها این چند نفر را شایسته و مصداق آیه دانست و در کنار خود به میدان مباهله آورد.

عمومیت استفاده از مباهله

شکی نیست که آیه مباهله خطاب به پیامبر اسلام بوده و متضمن دستور کلی به مسلمانان برای انجام این عمل نمی باشد، ولی در آیات و روایات، منعی از انجام این عمل توسط مسلمانان وارد نشده است، بلکه از روایات عمومیت این حکم استفاده می شود؛ برای مثال از امام صادق (ع) روایت شده است که اگر مخالفان مذهبی سخنان و استدلال های شما را نپذیرفتند، آن ها را به مباهله دعوت کنید.
راوی می گوید: پرسیدم: چگونه مباهله کنم؟
امام (ع) فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقی کن...؛ روزه بگیر و غسل کن، و با کسی که می خواهی مباهله کنی به صحرا برو؛ سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو: «خداوندا! تو پروردگار آسمان های هفتگانه و زمین های هفتگانه ای و از اسرار نهان آگاه هستی، و رحمن و رحیمی، اگر من حقی را انکار و باطلی را ادعا می کنم، بلایی از آسمان بر من بفرست، و اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعای باطلی می کند، بلایی از آسمان بر او بفرست؛ سپس فرمود: چیزی نخواهد گذشت که نتیجه این دعا آشکار خواهد شد. به خدا سوگند! هیچ کسی را نیافتم که حاضر شود این گونه با من مباهله کند.[8]»
اندیشه قم
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[1]. ر. ک: فرهنگ جامع عربی، فارسی، ماده «بهل»؛ فرهنگ دانشگاهی، ترجمه المنجد الابجدی، ماده ی «بهل».
[2]. ر. ک: تفسیر نمونه، ج2، ص438.
[3]. آل عمران، 61.
[4]. یاقوت حموی در معجم البلدان، ج5، ص267ـ266، علل گرایش آنان را به آیین مسیح بیان کرده است.
[5]. در برخی نقلها آمده است که پیامبر دست حسن و حسین را گرفته بود و فاطمه به دنبال پیامبر و علی(علیه السلام) پشت سر وی حرکت می کرد. ر.ک: منشور جاوید،، ج7، ص101.
[6]. بحار الانوار، ج21، ص285 به بعد.
[7]. صحیح مسلم، ج7، ص120.
[8]. اصول کافی، ج2، ص482.

  • hoda velayat

بازخوانی اعتبارحدیث غدیر در میان اهل سنت

hoda velayat | يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۳۴ ب.ظ

برخی از اقوال اهل سنت برگرفته از کتاب " براهین و نصوص امامت" اثر استاد گرانقدر ربانی گلپایگانی(1).

الف- کسانی که به تواتر حدیث غدیر اذعان دارند:

1-شمس الدین ذهبی شافعی (م 748 ق) در تلخیص المستدرک ، طرق مختلف حدیث غدیر را ذکر کرده است و بسیاری از آنها را صحیح دانسته و گفته است:
«صدر حدیث (من کنت مولاه) متواتر است و من به صدور آن از پیامبر(صلی الله علیه و آله) یقین دارم و جمله (اللهم وال من والاه) نیز سندش قوی است.»
این سخن وی را آلوسی(2) و ابن کثیر(3) نیز نقل کرده اند.

2- شمس الدین جزری شافعی (م833 ق) حدیث غدیر را به هشتاد طریق روایت کرده و رساله اسنی المطالب را در این باره نوشته و گفته است :
این حدیث به صورت متواتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امیرالمومنین(علیه السلام)روایت شده است.(4)

3- حافظ جلال الدین سیوطی شافعی (م911 ق)گفته است :
این حدیث متواتر است.(5)

4- ضیاءالدین مقبلی(م 1108ق) در الابحاث المسندة فی الفنون المتعدده ،حدیث غدیر را ار احادیث  متواتر –که مفید علمند- دانسته است.(6)

5- سید امیر محمد صنعانی گفته است:
«حدیث غدیر از نظر اکثر ائمه حدیث متواتر است.»(7)

6- مفتی شام عمادی حنفی (م1171ق) در الصلات الفاخره فی الاحادیث المتواتره آن را از احادیث متواتر شمرده است.(8)

7- حافظ شهاب الدین حضرمی در تشنیف الأذان گفته است:
«حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه به صورت متواتر از حدود شصت نفر روایت شده است.»(9)

8-شیخ محمد صدر العالم در معراج العلی فی مناقب المرتضی آن را متواتر دانسته است.(10)

ب)علمای اهل سنتی که گفته اند حدیث غدیر صحیح است:

1- حافظ ابوعیسی ترمذی (م 279ق) پس از ذکر حدیث غدیر گفته است:
«هذا حدیث حسن صحیح ؛این حدیث، حسن و صحیح است.»(11)

2-حافظ ابو جعفر طحاوی (م 321ق) پس از نقل حدیث غدیرگفته است:
«هذا الحدیث صحیح الاسناد و لا طعن لأحد فی رواته؛این حدیث از نظر سند صحیح است و بر هیچ یک از راویان آن اشکالی وارد نیست.»(12)

3- فقیه ابوعبدالله محاملی بغدادی (م330 ق) در امالی خود آن را صحیح شمرده است.(13)

4-ابوعبد الله حلکم نیشابوری (م405 ق) حدیث غدیر را به چند طریق صحیح روایت کرده است.(14)

5- علاء الدین سمنانی (م 736 ق) در العروه لأهل الخلوه ص422 گفته است:
«هذا حدیث متفق علی صحته؛ این حدیثی است که صحتش مورد اتفاق است.

6- حافظ عماد الدین بن کثیر شافعی (م 774 ق) سخن استادش ابو عبدالله ذهبی که گفته است حدیث غدیر صحیح است را نقل کرده و رد نکرده است.(15)

7- حافظ ابن حجر عسقلانی (م 852 ق)گفته است:
«حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه را ترمذی و نسائی روایت کرده اند و طرق آن جدا بسیار است، ابن عقده آنها را در کتابی نقل کرده است و بسیاری از اسانید آن صحیح و حسن است.»(16)

8- ابن حجر هیثمی مکی (م 974 ق) تصریح کرده که این حدیث ، صحیح است و تردیدی در آن نیست.(17)

9- نور الدین هروی قاری حنفی (م 1014 ق) گفته است:
«این حدیث صحیح است و تردیدی در آن نیست و برخی از محدثان، آن را متواتر دانسته اند، زیرا در روایت احمد آمده است که سی نفر از صحابه که آن را از پیامبر(صلی الله علیه و آله)شنیده بودند، در ایام خلافت علی(علیه السلام) بر آن شهادت دادند.»(18)

10- عبدالحق دهلوی (م 1052 ق)گفته است:
این حدیث صحیح است و تردیدی در آن نیست . عده ای مانند ترمذی، نسائی و احمد آن را روایت کرده اند. طرق آن بسیار است. شانزده نفر صحابی آن را روایت کرده اند. در روایتی آمده است که سی نفر از صحابه آن را پیامبر(صلی الله علیه و آله)شنیده و برای علی (علیه السلام)در زمان خلافتش شهادت دادند و بسیاری از اسانید آن صحیح و حسن است و به سخن کسی که در صحت آن اشکال کرده، اعتنایی نمی شود.»(19)

11- شیخ محمود بن محمد شیخانی قادری در الصراط السوی فی مناقب آل النبی، حدیث غدیر را  از احادیث صحیح دانسته است.(20)

12- ابو سعید زرقانی مالکی (م 1122 ق) در شرح المواهب ج7 ص13گفته است:
«طبرانی و دیگران، حدیث غدیر را با سند صحیح روایت کرده اند.»(21)

13- شهاب الدین حفظی شافعی، یکی از شعرای غدیر در قرن دوازدهم در ذخیرة المال فی شرح عقد جواهر اللآل گفته است:
«این حدیث صحیح است و تردیدی در آن نیست.»(22)

14- میرزا محمد بدخشی گفته است:
«این حدیث صحیح و مشهور است و جز انسان متعصب و جاحد که سخن او اعتباری ندارد، در صحت آن تردید نکرده است.»(23)

15- مولوی ولی الله لکهنوی گفته است:
«این حدیث صحیح است و طرق متعددی دارد و کسی که در صحت آن اشکال کرده به خطا رفته است.»(24)

16- ناصر الدین آلبانی(25)گفته است:«هر دو بخش حدیث غدیر(26) صحیح است، بلکه بخش اول آن متواتر است.»(27)

و این در حالی است که ابن تیمیه وهابی متعصب و ناصبی جمله (اللهم وال من والاه و عاد من عاداه) را کذب شمرده است.و چه بسا که دلیل آن منافات داشتن آن با رویکرد مشمئز کننده تکفیری اوست که با رویکرد حدیث گرایی او این تکفیر با اللهم وال من والاه منافات جدی دارد.

 منابع :

[1]ایشان ازشاگردان آیت الله العظمی سبحانی و اساتید بزرگ حوزه علمیه و از زبدگان در علم کلام و عقاید هستند که دارای آثارمتعددی درمباحث جدید و قدیم کلامی می باشند.
[2]روح المعانی، ج6 ص195
[3]البدایة والنهایة ج5 ص228،حوادث سال 10ق
[4]اسنی المطالب ص48،الغدیر ج1 ص550
[5]فیض الغدیر ج6 ص218، الغدیر ج1 ص552
[6]الغدیر ج1 ص561
[7]همان ج1 ص562
[8]همان ج1 ص566
[9]همان ج1 ص568
[10]همان ج1 ص562
[11]سنن ترمذی ج5 ص591 حدیث3713
[12]مشکل الآثار ج2 ص308
[13]الغدیر ج1 ص544
[14]المستدرک علی الصحیحین ج3 ص118-119
[15]البدایه و النهایه ج5 ص228 حوادث سال 10 هجری
[16]فتح الباری ج7 ص74
[17]الصواعق المحرقه  ص54
[18]المرقاه شرح المشکاه ج10 ص464 حدیث6091
[19]الغدیر ج1 ص558
[20]همان
[21]همان ص563
[22]همان 
[23]مفتاح النجاه فی مناقب آل العباء، باب 3، فصل14، ص44-45
[24]مرآه المومنین ص40 
[25]آلبانی یکی از بزرگان علما و محدثین وهابیت است که وهابیون درباره او تعبیرات غلو آمیزی دارند تعبیراتی مانند: داناترین شخص روی زمین به سنت، محدث عصر، امام دعوت، بخاری دوران و..بن باز در باره او میگوید:من در زیر گنبد فلک در این عصر داناتر از شیخ ناصر در علم حدیث نمی دانم.
[26]مقصود جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» و جمله «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» است.
[27]سلسله الأحادیث الصحیحه ج6 ص1202 حدیث 2982

  • hoda velayat

یا رسول الله ،چرا همۀ دربها را جز درخانۀ علی(ع) بستید؟

hoda velayat | سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ

روز 9 ذی الحجه روز "سد ابواب"

در این روز به امر پیامبر(ص) همۀ درهای منازل اصحاب به طرف مسجد پیامبر(ص) بسته شد ،جز در خانۀ امیرالمؤمنین(ع) که به دستور خاص الهی آن را نبستند.
عده ای از اصحاب عرض کردند: یا رسول الله ،چرا همۀ دربها را جز درخانۀ علی(ع) بستید؟ حضرت فرمودند: «من تابع وحی پروردگار هستم» و در ورایتی دیگر است که پیامبر(ص) خطبه ای ایراد فرمود و در ضمن آن فرمود «ای مردم، خداوند متعال به موسی و هارون امر فرمود خانه ایی بنا کنند، و امر فرمود که جنب در آن خانه ها بیتوته نکنند و زنها داخل آنها نشوند مگر هارون و ذریه هارون. علی بن ابی طالب(ع) برای من به منزلۀ هارون است برای موسی. پس برای احدی از زنها و جنب حلال نیست که به مسجد من داخل شود.


پیامبر (ص) ایستادند و فرمودند: «عده ای رضایت قلبی ندارند که علی بن ابی طالب علیه السلام در همه وقت و هر حالتی که ساکن مسجد باشد، در حالی که آنها بیرون شده اند. بخدا قسم که من آنهارا بیرون نکرده ام و علی(ع) را من ساکن مسجد قرار نداده ام بلکه خداوند آنها را بیرون نموده و علی(ع) را ساکن مسجد قرار داده است، و منزلت او نزد من مانند منزلت هارون نزد موسی(ع) است. سپس در فضائل علی(ع) کلماتی بیان فرمودند ،تا آنجا که فرمودند: «هر کسی از این موضوع ناراحت است برود آنجا » و اشاره به طرف شام کردند.

دربی که پیامبر نبست ولی حال بسته شده!!!

  • hoda velayat