گونههای سلفیگری
با توجه به عوامل پیش، میتوان سلفیگری را به گونههایی که در پی میآید تقسیم کرد:
1ـ سلفیگری تکفیری
سلفیگری تکفیری به گرایش گروهی از سلفیون گفته میشود که مخالفان خود را کافر میشمارند. بر اساس مبنای فکری آنان میان ایمان و عمل تلازم وجود دارد. به این معنی که اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد و مرتکب کبائر شود، از دین خارج شده و کافر شمرده میشود. در جهان اسلام تنها گروهی که چنین عقیدهای داشتند، خوارج بودند. خوارج نیز ایمان را بسته به عمل میدانستند و فرد مرتکب کبیره را از دین خارج و واجب القتل میشمردند. به همین علت در برابر مسلمانان قد برافراشتند و آنان را به بهانههای واهی کشتند. حتی حضرت علی(علیه السلام) را نیز به این بهانه شهید کردند که به باور آنها، به علت آن که حکمیت را ـ که خود آنها به او تحمیل کرده بودندـ پذیرفت، مرتکب کبیره شده بود.
سلفیهای تکفیری نیز چنین دیدگاهی دارند. چنین دیدگاهی موجب شده است که مسلمانان را به علت انجام امور مذهبی خود، در ردیف مشرکان قرار دهند و در نتیجه آنان «مهدور الدم» شمارند. این گروه ـ مانند خوارج ـ مسلمانان را از آن جهت که همانند آنها نمیاندیشند و به باور آنها مشرک هستند، کافر میدانند.
مهمترین نوع، سلفیگری تکفیری وهابیت (تکفیر مسلمانان) است.
بر هر شهری که با قهر و غلبه دست مییافتند، خون مردم را مباح میدانستند. اگر میتوانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار میدادند و در غیر این صورت به غنایمی که دست آورده بودند، اکتفا میکردند.
وهابیان نه تنها به جرم اعتقاد شیعیان به زیارت، بسیاری از زائران را در کنار مرقد امام حسین(علیه السلام) در کربلا سر بریدند بلکه در شهرهای نجد و حجاز و سوریه که مردم از اهل سنت بودند نیز به جنایات فجیعی دست زدند. البته وهابیت تکفیری فقط مربوط به گذشته نیست، امروز نیز شیعه و اهل سنت در نگاه وهابیان معاصر کافر شمرده میشوند.
مثلا وهابیت سلفی تکفیری در توجیه وضع عراق، آن را در تسلط چهار گروه میداند: اول صلیبیون، که منظور آنها، اشغالگران آمریکایی و غربی هستند؛ دوم رافضیون، که مراد شیعیان عراق هستند؛ سوم صفویون یا همان شیعیان ایرانی هستند که به گمان آنان بر عراق تسلط دارند؛ چهارم مرتدین، یعنی اهل سنت عراق هستند که با دولت شیعه همکاری میکنند. بر همین پایه نیز، به جهاد با این چهار گروه فتوا داده و کشتن و کشته شدن در این راه را موجب سعادت میشمارند. آنان هیچ تفاوتی میان کافران اشغالگر آمریکایی و مسلمانان شیعه و سنی این کشور قائل نیستند و همه را مستحق مرگ میدانند. چنین فتواهایی در اندیشههای وهابیان سلفی ریشه دارند. فتوای قتل شیعیان و تخریب قبرهای امامین عسکریین(علیه السلام) از سوی علمای وهابی ـ که «بن جبرین» در رأس آنان بود ـ موجب شهادت جمعی از شیعیان و تخریب دو مقبرهی امام شیعه(علیه السلام) شد.
گروههای تندروی دیگری نیز ـ مانند گروههای وابسته به مکتب سلفی
«دیوبندی» در پاکستان ـ هستند که چنین اعتقادی دارند. «سپاه صحابه»، «لشکر
جهنگوی»، «جیش محمد» و «لشکر طیبه» همگی از گروههای سلفی وابسته به شاخهی افراطی
"دیوبندی" هستند که به طور رسمی، شیعیان را کافر اعلان کرده و هر بار
جنایتهای فجیعی انجام میدهند.
2ـ سلفیگری جهادی
نظریه پردازی دربارهی سلفیگری جهادی ریشه در اندیشهی اندیشمندان مصری دارد. سرچشمهی این نوع از سلفیگری را نخست باید در اندیشههای «سید قطب»، رهبر شاخهی انقلابی «اخوان المسلمین» مصر، جستو جو کرد. سید قطب با بر شمردن مفاسد عصر حاضر، جهان امروز را جامعهی جاهلی معرفی کرد. وی که متأثر از اندیشمند پاکستانی «ابوالاعلی مودودی» بود نه تنها کشورهای غیر اسلامی، بلکه کشورهای اسلامی را نیز علت اجرا نکردن قوانین اسلامی، «جوامع جاهلی» نام نهاد.
او میگوید: "امروزه تمام جهان از لحاظ اصلی که خواستگاه پایهها و نظامهای زندگی مردم است، در جاهلیت به سر میبرد؛ جاهلیتی که این امکانات سرسام آور رفاهی و این ابداع برجستهی مادی، هیچ چیزی از آن نمیکاهند..."
به عقیدهی او:"ما امروز در جاهلیتی همانند قبل از اسلام و بلکه وحشتناکتر از آن گرفتار شدهایم؛ هر چه در پیرامون ماست، همه جاهلیت است؛ ایدهها و عقاید مردم،عادات و تقالید آنها، منابع فرهنگی آنها، هنرها و ادبیات آنها، شریعتها و قوانین آنها و حتی سهم عمدهای از آنچه که ما فرهنگ اسلامی و منابع اسلامی و فلسفهی اسلامی و طرز فکر اسلامی مینامیم، همه ساختهی همین جاهلیت هستند... ."
وی در چنین شرایطی «جهاد» را مطرح میکند و بیان میکند که در این شرایط مسلمان وظیفه دارد برای برپایی دین ـ چه با کفار و چه با حاکمان دست نشاندهی کشورهای اسلامی ـ جهاد کند. چنین رویکردی موجب شد که «اخوان المسلمین» با تأثیر از اندیشههای سید قطب، مواضعی جهادی در برابر دولت مصر بگیرد.
گروه مصری دیگری که در ایجاد اندیشهی سلفیگری جهادی تأثیر داشت،«جماعت اسلامی مصر» بود. که «عبدالسلام فرج» مانیفست جهادی آنان را نوشت. وی در سال 1979 میلادی در کتاب «الفریضة الغائبه» جهاد را به عنوان واجبی که فراموش شده است،مطرح کرد و میان گروه جهادی و جماعت اسلامی مصر، پیوندی ایجاد شد که سرانجام، به ترور «انور سادات» انجامید.
اما در دیدگاههای سید قطب و عبدالسلام فرج، جنگها و اختلافهای فرقهای وجود نداشت و عامهی مردم و علما به علت اختلاف عقاید مورد حمله و کشتار قرار نمیگرفتند.
انحراف در اندیشهی سلفیگری جهادی هنگامی آغاز شد که این جریان در خدمت هدفهای سلفیان تکفیری قرار گرفت. سازمانهایی مانند «القاعده» و «حزب التحریر» به جای مبارزه با کافران، وارد مبارزههای عقیدتی درونی دینی شدند.
این انحراف که تقریباً پس از جنگ افغانستان با شوروی سابق آغاز شد، رفته رفته، بر جنبههای فرقهگرایی خود افزود و به آلتی در دست متعصبان و گروههای تکفیری سلفی تبدیل شد. به همین علت نیز برخی، سلفیگری جهادی را شکل منحرف شدهی اندیشههای سید قطب میدانند.
دکتر «عبدالطیف هرماسی»، اندیشمند تونسی، ابعاد این انحراف را این گونه ترسیم میکند:
"سلفیگری جهادی، در فعالیتهای خود تعریف رایج میان علمای اسلام که جهان را به دو بخش اسلام و کفر تقسیم میکنند، توجهی ندارد؛ بلکه با توسعه در مفهوم شرک و کفر، گروه بزرگی از مسلمانان را نیز از دایرهی اسلام خارج میکند.
از سوی دیگر، آنان در عین حال، رنگی کاملاً سیاسی به فعالیتهای خود میدهند و روش آنان در مبارزه، جهاد است، که برای توجیه آن ناگزیر باید حکم کفر و ارتداد را برای مخالفین خود صادر کنند."
گروههای ارهابی و تروریستی در کشورهای اسلامی که بسیاری از آنها ریشه در القاعده دارند، در ردیف سلفیگری جهادی قرار میگیرند و فجیعترین جنایتها توسط گروههای وابسته به این جریان در کشورهای اسلامی انجام میشود. گروههایی مانند «الجماعة المسلحه» و «الجماعة السلفیه للدعوة و القتال» در الجزایر که کشتارهای آنان در جهان اسلام معروف است. «جماعة شباب المجاهدین» در سومالی، «جماعة جند انصار الله» در رفح و «حزب التحریر» که فعالیتی جهانی دارد، نمونههایی از سلفیگری جهادی میباشند.
به عنوان نمونه «زرقاوی» که رسماًرهبری شاخهی عراقی القاعده را در دست داشت، ابتدا با هدف مبارزه با اشغالگران وارد عراق شد، اما پس از چندی رسماً به تهدید شیعیان و حتی اهل سنت عراق پرداخت و بسیاری از بمبگذاریها که مردم بیگناه را در کوچه و بازار به کام مرگ کشید، توسط او انجام شد.
البته همان گونه که دیده میشود، میان سلفیگری تکفیری و سلفیگری جهادی، شباهتهایی وجود دارد، و سلفیگری جهادی در خدمت سلفیگری تکفیری قرار گرفته است.
3ـ سلفیگری تبلیغی
سلفی گری تبلیغی بیشتر در برابر سلفیگری تکفیری مطرح میشود. سلفیگری تبلیغی نوعی از سلفیگری است که محور فعالیتهای خود را تبلیغ اندیشهها و مبانی سلفیگری قرار میدهد. هرچند در ماهیت این نوع از سلفیگری نیز تکفیر مخالفان دیده میشود، اما در ظاهر نسبت به جهاد و مبارزه با مسلمانان کمتر تأکید دارد.
سلفیگری تبلیغی میکوشد تا در عصر جهانی شدن، با بهرهبرداری از فنآوریهای پیشرفتهی ارتباطی، گفتمان سلفیگری را جهانی سازد.
چندین هزار سایت اینترنتی و چند شبکهی ماهوارهای، مسئولیت تبلیغ دیدگاههای سلفیگری را به عهده دارند. معمولاًدر باب تبلیغ نیز این جریانها در دو محور فعالیت میکنند:
الف- ترویج مبانی سلفیگری: سلفیان تبلیغی میکوشند تا معارف و مبانی خود را در قالب روشهای نوین به جهانیان عرضه کنند. مباحثی مانند: حدیث گرایی، گذشته گرایی، ترویج مفاهیم اعتقادی تحریف شدهی خود مانند توحید و شرک و ایمان و کفر و ... .
ب- شبههافکنی: بخش دیگر و مهمتر از بخش اول در سلفیگری تبلیغی، القای شبهه برای تخریب عقاید مسلمانان است. به عنوان نمونه در ایام محرم،شبهههای عزاداری مطرح میشود و یا در مورد اهل سنت، طریقت که شمار فراوانی از اهل سنت به آن اعتقاد دارند، به چالش کشیده میشود.
4ـ سلفیگری سیاسی
تعریف سلفیگری سیاسی نسبت به انواع دیگر سلفیگری با دشواریهای بیشتری همراه است؛ زیرا از یک سو بسیاری از جریانهای سلفیگری، هدفهای سیاسی را در کنار هدفهای اعتقادی دنبال میکنند، و از سوی دیگر، غربیها به حرکت اسلامی که قائل به ارتباط دین با سیاست باشد، عنوان سلفیگری سیاسی میدهند.
اما در مجموع در تعریف سلفیگری سیاسی میتوان گفت،سلفیگری سیاسی،نوعی از سلفیگری است که با وجود داشتن هدفهای اعتقادی، بیشتر در پیهدفهای سیاسی و به دست آوردن قدرت سیاسی است. برای سلفیگری سیاسی به این معنی،میتوان نمونههای بسیاری را نام برد. برخی گروههای سلفی میکوشند از راه روشهای دیپلماتیک به هدفهای اعتقادی خود دست یابند؛ مانند «حزب جمعیت العلمای اسلام» در پاکستان که میکوشد از راه حضور در مراکز تصمیمگیری پاکستان و شرکت در انتخابات مجلس برای به دست آوردن کرسیهای بیشتر، نفوذ خود را در پاکستان افزایش دهد.
برخی دیگر از جریانهای سلفی مانند جریان وهابیت نوگرا، هر چند سلفی هستند، اما بیش از آن که دغدغهی دین داشته باشند، بیشتر به دنبال حفظ و کنترل قدرتند. نمونهی این جریان،نظام پادشاهی عربستان است که ارتباط بسیاری با کشورهای غربی دارد و از دین به عنوان ابزاری برای نیل، به خواستههای خود استفاده میکند. چنین نگرشی از دید سنتگرایان و افراطیهای وهابی دور نمانده است. و به همین علت نیز به مخالفت با دولت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرداختهاند.
جریانهایی مانند اخوان المسلمین مصر را که علاوه بر اندیشههای سلفی، در پی ایجاد حاکمیت سیاسی نیز میباشد، میتوان در ردیف سلفیگری سیاسی قرار داد.
برخی از گروههای تندرو که دارای عقاید سلفی و گاه تکفیری هستند، در کنار نگاه فرقهگرایانه خود،هدفهای سیاسی را نیز دنبال میکنند، مانند «طالبان» که به دنبال ایجاد حکومت بر مبنای مدل خلافتی است.
به زبان دیگر میتوان جریانهای سلفی را به دو گروه عمده تقسیم کرد: گروههایی که از راه فعالیتهای سیاسی، بیشتر در پی هدفهای اعتقادی هستند؛ مانند طالبان و جمعیت العلمای اسلام، شاخهی فضل الرحمن. گروههای دیگر کسانی هستند که با بهرهبرداری از مبانی اعتقادی به دنبال هدفهای سیاسی هستند؛ مانند جریان نوگرای وهابیت، شاخههایی از جریانهای محلی وابسته به القاعده مانند «سازمان قاعدة الجهاد فی بلاد الرافدین» در عراق و گروه معدوم «جندالله» در ایران.