هدی

این وبلاگ قراره عقاید وهابیت و سلفیها را مطرح و اشکالات وارد بر آن را بیان کند.

هدی

این وبلاگ قراره عقاید وهابیت و سلفیها را مطرح و اشکالات وارد بر آن را بیان کند.

باسمه تعالی
به یاری خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام ،قراره که در این وبلاگ ،عقائد وهابیت و سلفی ها مطرح و اشکالات وارد بر آن بیان شود.
همانطور که میدانیم متاسفانه این عقاید داردچهره اسلام حقیقی را خدشه دار میکند وظاهری خشن و بی منطق از آن به نمایش می گذارد

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمدبن عبدالوهاب» ثبت شده است

شفاعت از دیدگاه وهابیت ...(2)

hoda velayat | چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۷ ق.ظ

در ادامه دلایلی که بر رد ادعای محمدبن عبد الوهاب که با تمسک به این آیه، شیعیان را مشرک می داند:
( ویعبدون من دون الله ما....ویقولون هولاء شفعاونا عندالله ...عما یشرکون .( سوره یونس: آیه 18.)

ابوحیان اندلسی نیز در این باره چنین اظهار نظر می کند:

ضمیر در فعل "یعبدون " به کفار برمی گردد ومنظور از "ما لا یضرهم ولا ینفعهم"بت ها هستند که قدرت برایجادنفع و دفع ضرر نداشتند...اهل طائف بت لات را می پرستیدند،و اهل مکه بت عزی،منات،آسا،نائله و هبل را می پرستیدند.(تفسیر البحر المحیط:ج5،ص133 ذیل آیه 18 سوره یونس)

لازم به ذکر است که علمای دیگر اهل تسنن مانند" آلوسی" و" ابن ابی حاتم"و... در مورد این سوره نظرشان مانند علمای دیگر است که ذکر شد.


دومین دلیل وهابی ها برای حرمت شفاعت از غیر خدا چنین است که می گویند:

"المیت لا یملک لنفسه نفعا و لاضرا فضلا لمن سأله أن یشفع له الی الله؛ انسان مرده-کنایه از انبیا،ائمه و صالحان-نمی تواند هیچ نفعی را برای خود جلب ویا ضرری را از خودش دفع کند تا چه برسد به اینکه بخواهد برای کسی طلب شفاعت کتد.

پاسخ:

اشتباه این فرقه همین جاست که گمان می کنند درخواست شفاعت از انبیا پس از رحلتشان،درخواست شفاعت از مردگان است.گویا این آیه شریفه را نخوانده اند و یا در معنای آن تدبر نکرده اند و یا طبق فهم و سلیقه خودشان تفسیر کرده اند،آن جا که می فرماید:

"ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ..."(آل عمران:آیات 169تا171).
و هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند ،مرده مپندار؛ بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

سمهودی نیز در کتاب "وفاء باحوال دارالمصطفی" روایاتی را درباره ی حیات پیامبران پس از رحلتشان نقل می کند،از جمله این که آمده است: "الانبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون؛ پیامبران در قبرهای خود زنده اند و نماز می خوانند." (ج4،ص 1349.)
در این زمینه روایات دیگری نیز وارد شده که حکایت از حیات پیامبران پس از رحلتشان دارد.

از طرفی چون وهابی ها نتوانسته اند این دلیل های روشن و قاطع رارد یا توجیه کنند ،از این رو ایده و تفکر آنان برخلاف ایده مسلمانان شده است و به تعبیر عبدالکافی سبکی،ابن تیمیه:شذ عن جماعه المسلمین؛ از جمع مسلمانان و اعتقادات و آری آنان خارج شده است."
(طبقات الشافعیه الکبری:ج10،ص149،مقدنه الدره المضیئه فی الرد علی ابن تیمیه)

  • hoda velayat

شفاعت از دیدگاه وهابیت ...(1)

hoda velayat | چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۷ ق.ظ



فرقه #وهابیت مدعی هستند که درخواست شفاعت در دنیا حرام است.

ابن وهاب می گوید: هرکس بین خود و خدا واسطه هایی را قرار دهد که آنان را فراخواند و درخواست #شفاعت از آنان نماید به اتفاق نظر همه کفر ورزیده است.(مجموعه المولفات:ج1،ص385؛وج6،ص68).

ادله وهابیت:

1- ویعبدون من دون الله ما....ویقولون هولاء شفعاونا عندالله ...عما یشرکون .( سوره یونس: آیه 18.)
آنان از غیر خدا ،چیزهایی را می پرستند که نه به آنها زیان می رساند و نه سودی می بخشد می گویند : اینان شفیعان ما نزد خدا هستند. بگو: آیا خدا را به چیزی خبر می دهید که آسمان و زمین سراغ ندارد؟ او منزه و برتر است از آن که شرک می ورزند.

محمد بن عبدالوهاب در مقام استدلال به این آیه می گوید:خداوند در این آیه خبر می دهد که هرکس بین خود و خدایش واسطه قرار دهد ،در حقیقت آن واسطه را پرستیده و او را شریک خدا قرار داده است.

پاسخ:

1- برداشت از این آیه اشتباه است،در کجای این آیه آمده که واسطه قرار دادن فردی بین خود و خدا شریک جستن است؟چرا که از سویی محور آیه ،عبادت غیر خداوند است؛نه شفیع و واسطه قرار دادن غیر خدا.این نوع برداشت نوعی مغالطه یا کج فهمی است؛چرا که به یقین کسانی که از انبیا،ائمه طاهرین و صالحان طلب شفاعت می کنند آن ها را نمی پرستند.
از سوی دیگر شاًن نزول آیه نیز حکایت از این دارد که نکوهش شدگان کسانی بودند که وسائط را می پرستیدند ؛نه این که فقط آن ها را واسطه قرار بدهند که به شواهدی از آن اشاره می کنیم :
جلاالدین سیوطی می گوید:نظر-یکی از مشرکان-گفت:
روز قیامت لات وعزی مرا شفاعت می کنند .در این هنگام این آیه( یونس:آیه 17،18) نازل شد.

ابن کثیر در تفسیرو شاًن نزول این آیه می گوید: خداوند متعال در این آیه مشرکان را که برای او شریک قرار داده بودند و غیر او را می پرستیدند ،انکار می کند....(تفسیرالقران العظیم ج2،ص426 ذیل آیه 18،سوره یونس)

ادامه دارد ...

  • hoda velayat

اتهام وهابیت به شیعه بخاطر نام عبدالحسین

hoda velayat | پنجشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۴۶ ب.ظ



یکی از شبهاتی که وهابی‌ها درباره شیعیان مطرح می‌کنند این است که مگر شیعیان بنده خدا نیستند؟ پس چرا اسم فرزندان خود را عبدالنبی، عبدالحسن، عبدالحسین و ... می‌گذارند؟پس معلوم می‌شود آنها عبد خدا نیستند!


در مورد نامگذاری شیعیان به عبد الحسین و ... باید گفت که وهّابیّت به علت تفسیر اشتباه کلمه عبادت، حکم به حرمت چنین نامگذاری کرده‌اند و فکر کرده اند مراد شیعیان از این اسامی یعنی اینکه فلانی عبد امام حسین(ع) است و امام حسین معبود و خدای فلانی است! در حالی که اصلا و ابدا چنین نیست.

در واقع، واژه عبد و عبادت دو معنی و کاربرد دارد:

۱. پرستش: که جز برای خداوند صلاحیت ندارد.

۲. اطاعت کردن، خادم بودن و نوکر بودن: که مقصود از عبد الحسین و عبد النبی و ... همین معناست.

قرآن کریم هم، بردگان را «عبد» خطاب کرده است.

در قرآن کریم آمده است: «وأنکحوا الأیامی منکم والصالحین من عبادکم و إمائکم» (۱) (بی همسران خود را و عبدها و کنیزان درستکارتان را همسر دهید.)

خداوند متعال در این آیه کلمه عبد را در مورد بندگان به کار برده است و علت آن این است که این بنده باید از مولایش اطاعت کند. یعنی همان معنای دوم؛ بنا بر این اگر کسی خود را عبد النبی یا عبد الحسین و ... بنامد و مقصودش اطاعت از رسول گرامی اسلام و اهل بیت او علیهم‌السلام باشد، عمل وی مخالف دستورات دین نخواهد بود.


نظر علمای اهل سنت چیست؟

در این زمینه علمای اهل سنت نیز فتوا به حلیت داده‌اند. از آن جمله می‌توان به فتاوای زیر اشاره نمود:

۱- وکذا عبد الکعبة أو الدار أو علی أو الحسن لإیهام التشریک ومثله عبد النبی على ما قاله الأکثرون والأوجه جوازه لا سیما عند إرادة النسبة له صلى الله علیه وسلم (۲)

در صورتی نامگذاری به عبدالکعبه یا عبد الدار یا عبد العلی یا عبدالحسن یا عبد النبی، حرام است که موجب توهم شرک باشد؛ اما نظر درست آن است که این چنین نامگذاری جایز است، بویژه اگر هدف ازاین نامگذاری انتساب صاحب نام به افراد یاد شده باشد.

۲- قوله وکذا عبد النبی أی وکذا یحرم التسمیة بعبد النبی أی لإیهام التشریک أی أن النبی شریک الله فی کونه له عبید وما ذکر من التحریم هو معتمد ابن حجر

أما معتمد الرملی فالجواز وعبارته ومثله عبد النبی على ما قاله الأکثرون والأوجه جوازه لا سیما عند إرادة النسبة له صلى الله علیه وسلم (إعانة الطالبین للدمیاطی ج ۲ ص ۳۳۷ ط دار الفکر بیروت.)

وی که گفته است "عبد النبی" مقصود وی آن است که حرام است نامگذاری به عبد النبی زیرا توهم شرک دارد؛ یعنی پیغمبر شریک خداست در اینکه مردم عبادت وی را می‌کنند و حرام بودن این نامگذاری نظر ابن حجر است. اما نظر رملی جواز است

عبارت وی چنین است که:

و مانند اینهاست عبد النبی طبق نظر اکثر و نظر درست، جواز است، مخصوصا اگر مقصود نسبت دادن خود به رسول خدا باشد.

شبیه همین مطلب در کتاب حواشی الشروانی ج ۹ ص ۳۷۳ ط دار الفکر بیروت و حاشیة الجمل على شرح المنهج لسلیمان الجمل ج ۵ ص ۲۶۶ ط دار الفکر بیروت و ... نیز آمده است.

مشاهیر اهل سنت که نامشان عبدالنبی و مانند آن بوده است:

۱- الشیخ عبد النبی المغربی المالکی الشیخ الإمام العلامة الحجة القدوة الفهامة مفتی السادة المالکیة بدمشق (۳)

۲- عبد المطلب بن ربیعة ابن الحارث بن عبد المطلب بن هاشم الهاشمی له صحبة ... وقال شباب توفی عبد المطلب فی دولة یزید وقال الطبرانی توفی سنة إحدى وستین قلت له بدمشق دار کبیرة والله أعلم (۴)

۳- القاضی عبد النبی الأحمد نجری من رجال المائة الثانیة عشرة صاحب جامع العلوم الملقب بدستور العلماء (۵)

۴- الشیخ عبد النبی بن جماعة (۶)

۵- عبد قیس بن لأی بن عصیم من الصحابة الذین شهدوا أحدا (۷)

۶- عبد النبی الخلیلی أروی ثبته عن الوجیه السکری عن الشیخ سعید الحلبی عن شاکر العقاد عن الترکمانی عن العلاء الحصکفی عنه وهو عبد النبی بن عبد القادر الأزهری الخلیلی الحنفی یروی عن الشیخ محمد ابن عبد الله التمرتاشی الغزی وغیره (۸)

۷- الإمام العارف صفی الدین أحمد بن محمد بن یونس المدعو عبد النبی القشاشی المقدسی الأصل المدنی الدار المتوفی بها سنة ۱۰۷۱ یروی عن والده وکان من أکابر عصره المتوفی سنة ۱۰۴۴ (۹)

۸- العلامة المففنن الصالح الشیخ عبد النبی الصدر شیدا (۱۰)

۹- عبد النبی بن محمد بن عبد النبی المغربی ثم الدمشقی المالکی (۱۱)

۱۰- فخر الزمان عبد النبی ابن خلف القزوینی (۱۲)

۱۱- ومحمد عبد الرسول الهندی (۱۳)

۱۲- عبد المطلب بن الفضل بن عبد المطلب الهاشمی الحلبی (۱۴)

۱۳- عبد المطلب بن عبد القاهر بن محمد الماکسینی زین العابدین الشافعی (۱۵)

۱۴- عبد قیس النکری البصری من الرواة من ابن سیرین (۱۶)

۱۵- محمد ابن عبد الرسول المدنى عالم مکة (۱۷)

این تنها جزیی از مشاهیر اهل سنت در گذشته است که در نام ایشان کلمه عبد به عنوان بنده غیر خدا به کار رفته است.

در عصر حاضر نیز در عده زیادی از ایشان چنین نامهایی را برای خود بر می‌گزینند: از آن جمله می‌‌توان به عبد الرسول سیاف از وهابیان معاصر افغانستان و رهبر حزب حرکت انقلاب اسلامی افغانستان و عضو طالبان نام برد.

در قدیم که برده دارى رایج بوده فرد خریدارى شده بنده فرد مى‌شده و این روال در زمان پیامبر هم رایج بوده و با این حال که مى‌گفتند فردى بنده و عبد فلانى است به این معنا نبوده که خداى آن فرد فلانى است.

پس در مى‌یابیم که این گونه اسماء مانند عبد العلى و عبد الحسین، به این معنا نیست که على، حسین و ... خداى او باشد و لذا مشکلى هم ندارد و اشکال وهابیت، بی مورد است.


پی نوشت ها:
۱. سوره نور آیه ۳۲.
۲. نهایة المحتاج للشافعی الصغیر ج ۸ ص ۱۴۸ ط دار الفکر بیروت ۱۴۰۴.
۳. شذرات الذهب ج ۸/ ص ۸۳ ط دار ابن کثیر بدمشق ۱۴۰۶ و ج ۸/ ص ۱۲۶، الأسرار المرفوعة فی الأخبار الموضوعة ج ۱/ ص ۱۱۲ و تاریخ البصروی ج ۱/ ص ۱۰۸.
۴. سیر أعلام النبلاء ج ۳ ص ۱۱۲
۵. قواعد الفقه لمحمد عمیم البرکتی ج ۱ ص ۱۴۸ دار النشر الصدف کراشی ۱۴۰۷
۶. شذرات الذهب ج ۸ ص ۱۸۱
۷. الأصابة ج ۴ ص ۳۸۰
۸. فهرس الفهارس والأثبات ومعجم المعاجم والمسلسلات ج ۲ ص ۷۵۴
۹. فهرس الفهارس والأثبات ومعجم المعاجم والمسلسلات ج ۲ ص ۹۷۰ و تاج العروس ج ۱۷ ص ۳۳۶
۱۰. النور السافر ج ۱ ص ۳۳۹
۱۱. الضوء اللامع ج ۵ ص ۹۰
۱۲. إیضاح المکنون فی الذیل على کشف الظنون ج ۳ ص ۵
۱۳. فهرس الفهارس والأثبات ومعجم المعاجم والمسلسلات ج ۲ ص ۸۴
۱۴. المعین فی طبقات المحدّثین ج ۱ ص ۱۸۹
۱۵. الدرر الکامنة فی أعیان المئة الثامنة ج ۳ ص ۲۱۸
۱۶. التاریخ الکبیر ج ۲ ص ۲۵۵
۱۷. البدر الطالع ج ۱ ص ۲۸۹

  • hoda velayat

تاریخچه وهابیت

hoda velayat | يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۵۷ ب.ظ



فرقه وهابیت مانند برخی از فرقه های دیگر ریشه در مبانی و عملکرد رهبران و بنیانگذاران آن دارد. بر این اساس لازم است مبانی و عملکرد بنیانگذار این فرقه بررسی شود. این فرقه منسوب به "محمد بن عبدالوهاب" از مردم "نجد" است که در سال 1115 ق در شهر عُیینه متولد شد ـ که پدرش در آن شهر قاضی بود ـ . وی از همان کودکی به مطالعه کتاب های تفسیر و عقاید و حدیث سخت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علمای حنبلی بود آموخت. محمد بن عبدالوهاب از آغاز جوانی، بسیاری از اعمال مذهبی مردم "نجد" را زشت می شمرد. او در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود، بعد از انجام مناسک حج به "مدینه" رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر را که در نزد قبر حضرت انجام می دادند، انکار کرد. سپس به "نجد" مراجعت نمود و از آن جا به بصره رفت و مدتی در آن شهر ماند و با بسیاری از اعمال مردم آن شهر نیز مخالفت نمود. مردم بصره وی را از شهر خود بیرون کردند. در این هنگام که 1139 هجری بود، پدرش عبدالوهاب از "عیینه" به "حریمله" انتقال یافت. وی با پدرش ملازم شد و کتاب هایی را نزد پدر فرا گرفت و به انکار عقاید مردم "نجد" پرداخت. به این مناسبت میان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. هم چنین بین او و مردم "نجد" منازعات سختی رخ داد و این امر چند سال دوام یافت. تا این که پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنیا رفت. وی پس از مرگ پدر علناً به اظهار عقاید خود پرداخت و قسمتی از اعمال مذهبی مردم را انکار نمود. جمعی از مردم حریمله از وی پیروی کردند و کار وی شهرت یافت. وی از شهر حریمله به شهر عینیه رفت. رئیس شهر عیینه در آن وقت عثمان بن حمد بود. عثمان عقاید شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و قول داد که وی را یاری کند. شیخ محمد نیز اظهار امیدواری کرد که همه اهل نجد از عثمان بن حمد حمایت کنند. خبر دعوت شیخ محمد و کارهای او به امیر احسا رسید. وی نامه ای برای عثمان نوشت که شیخ را نزد او بفرستد و عثمان عذر شیخ را خواست. شیخ در سال 1160 پس از آن که از عیینه بیرون رانده شد، رهسپار درعیه از شهر های معروف نجد گردید. در آن وقت امیر درعیه، محمد بن مسعود جدّ آل سعود بود. وی به دیدن شیخ محمد رفت و به وی عزت و نیکی را بشارت داد. شیخ محمد نیز غلبه و قدرت محمد بن سعود را بر همة بلاد نجد بشارت داد. بدین ترتیب ارتباط میان آن دو شکل گرفت. حمایت محمد بن سعود از شیخ محمد موجب شد که وی بر عقاید و افکار خود پافشاری کند. هر کدام از مسلمانان که از عقاید وی پیروی نمی کردند، کافر محسوب می شدند و برای جان و مال و ناموس آنان ارزشی قایل نبود. جنگ هایی که وهابیان در نجد و خارج از آن از قبیل یمن و حجاز و اطراف سوریه و عراق می کردند، بر همین پایه قرار داشت. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست می یافتند، برای آن ها حلال بود. کسانی که با عقاید او موافقت می کردند، باید با وی بیعت نمایند و اگر کسانی به مقابله بر می خیزند؛ باید کشته شوند و اموالشان تقسیم گردد. طبق این رویه مثلاً از اهالی یک قریه به نام فصول در شهر احسا سیصد مرد را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند!. سرانجام شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت و پس از وی پیروان او به همین روش ادامه داند، مثلاً در سال 1216 امیر سعود سپاهی مرکّب از بیست هزار را مجهز کرد و به کربلا حمله ور شدند. سپاه وهابی آن چنان رسوایی در شهر کربلا به بار آوردند که پنج هزار تن و یا بیشتر (تا بیست هزار) را به قتل رساندند.


محمد بن عبد الوهاب (نفر دوم دست چپ ایستاده) در کنار محمد ابن سعود (نشسته) بنیانگذار عربستان


  • hoda velayat