هدی

این وبلاگ قراره عقاید وهابیت و سلفیها را مطرح و اشکالات وارد بر آن را بیان کند.

هدی

این وبلاگ قراره عقاید وهابیت و سلفیها را مطرح و اشکالات وارد بر آن را بیان کند.

باسمه تعالی
به یاری خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام ،قراره که در این وبلاگ ،عقائد وهابیت و سلفی ها مطرح و اشکالات وارد بر آن بیان شود.
همانطور که میدانیم متاسفانه این عقاید داردچهره اسلام حقیقی را خدشه دار میکند وظاهری خشن و بی منطق از آن به نمایش می گذارد

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سلفی گری» ثبت شده است

جنبش اخوان المسلمین

hoda velayat | شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۰۸ ب.ظ

جنبش اخوان المسلمین را اصولاً باید زائیده اوضاع سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر مصر در پی رواج تفکر جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) در میان روشنفکران و آهنگ احساسات ملی گرایانه برای اصلاح این کشور در دوران اختناق بعد از انقلاب 1919 مصر بر ضد انگلیس دانست.

  • hoda velayat

گونه‌های سلفی‌گری

hoda velayat | سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۵۳ ب.ظ


با توجه به عوامل پیش‌، می‌توان سلفی‌گری را به گونه‌هایی که در پی می‌آید تقسیم کرد:


 

  • hoda velayat

عوامل گوناگونی سلفی‌گری

hoda velayat | دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۳۷ ق.ظ


با نگاهی به جریان‌های مختلف سلفی‌گری می‌توان در مجموع سه عامل را در اختلاف‌های درونی سلفی‌گری ذکر نمود:



  • hoda velayat

سلفی و سلفی گری

hoda velayat | يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۳۱ ب.ظ


سلفی‌گری در لغت به معنای تقلید از گذشتگان یا تقلید کورکورانه از مردگان و در اصطلاح نام فرقه‌ای است که تمسک به دین اسلام جسته و خود را پیرو پیشینیان نیکو می‌دانند و در اعمال‌، ‌رفتار و اعتقادات خود بر تابعیت از پیامبر اسلام، ‌صحابه و تابعین تأکید دارند.


  • hoda velayat
کسانی که روند جاری در عرصه میدانی شمال سوریه به ویژه در استان های رقه، حلب، ریف حلب، ادلب، ریف ادلب؛ واقع در شمال شرقی و شمال و شمال غربی سوریه را دنبال می کنند، شاهد درگیری های مسلحانه شدید دو گروه تروریستی امارت اسلامی عراق و شام یا همان داعش با "جبهه اسلامی" هستند. در حالی که هر دو به ظاهر از یک مشرب فکری یعنی سلفی جهادی هستند.

اما در عین حال این دو گروه اختلافاتی دیدگاهی و اعتقادی نیز با یکدیگر دارند که در این مطلب تلاش می شود، به این اختلافات پرداخت که عبارتند:
- در این تردید نیست که گرایش های اغلب گروه های تشکیل دهنده "جبهه اسلامی" گرایش های سلفی است (گروه عقاب های شام و گردان التوحید میانه روتر از گروه های تروریستی همچون آزادگان شام و ارتش اسلام هستند)، همانند گروه تروریستی داعش که آن نیز دارای گرایش های سلفی است. اما در میان این دو تفاوت هایی مشاهده می شود، از جمله این که جبهه اسلامی قتل و کشتار مخالفین خود از جمله شیعیان و علوی ها و مسیحیان را نمی پذیرند، در حالی که داعش نه تنها خون این طوایف بلکه هر طایفه ای که از لحاظ مذهبی با این گروه همخوانی و همسویی ندارد، را مباح می داند و بر این اساس کشتن پیروان طوایف دیگر در میان داعشی ها مجاز و مباح است.

 - جبهه اسلامی قتل و کشتار اعضای خانواده و بستگان دیگر عناصر مسلح مخالف این جبهه و اهالی مناطقی که این عناصر مسلح در آن فعالیت دارند، را مباح نمی داند، اما داعش کشتار زنان و کودکان و سالمندان از اعضای خانواده و بستگان دیگر عناصر مسلح را مباح می داند و در این باره به اصل "به آنها تجاوز و تعدی کنید، همان طور که به شما تجاوز و تعدی کردند استناد می‌جوید.

 داعش هنگامی که بر منطقه ای تسلط پیدا کند و کنترل آن را در دست گیرد، تلاش می کند، در آن امارت اسلامی را بنا کند و به اصطلاح مجری شریعت الهی در آن منطقه باشد، به همین منظور اقدام به تخریب قبور و بارگاه ها و ممنوع کردن کشیدن سیگار و قلیان و کوتاه کردن محاسن و پوشیدن لباس های جدید می کند و بر زنان بستن رو بند را ملزم و دادگاه های شرعی دایر می کند، در حالی که اولویت نزد جبهه اسلامی سرنگونی نظام سوریه است و در امور زندگی عادی و طبیعی افراد دخالت نمی کند و مقرها و مراکز تجمع آنها اغلب در کوه ها و بوستان های اطراف شهر ها و روستاهاست.

  - داعش ورود به هرگونه نبرد و مبارزه علیه نظام سوریه به همراه دیگر گروه های تروریستی به جز گروه "جبهه النصره" را به این جهت که دارای یک مشرب و خط فکری با آنهاست، را رد می کند؛ در حالی که "جبهه اسلامی" ائتلاف و همکاری با دیگر گروه های تروریستی را تحریم یا منع نمی کند و شاید همین عامل بوده که موجب شده این گروه به "ارتش آزاد" نزدیک شود.

 

  - اغلب عناصر جبهه اسلامی دارای تابعیت سوری هستند و سرکردگان آن مانند "زهران علوش" سوری و از اهالی "دوما" یا "احمد الشیخ" از اهالی جبل الزوایه است، به همین دلیل تاحدودی برای سوری ها، دستکم برای اهالی مناطق اشان شناخته شده هستند، در حالی که داعش را باید گروهی کاملا وارداتی از خارج به شمار آورد که اغلب اعضای آن از کشورهای دیگر وارد سوریه شده و بالطبع سوری نیستند و از ساختار و هویت و کشور و مردم و عادات وآداب و رسوم سوری ها چیزی نمی دانند. در ابتدا برخی از سوری ها از این گروه و عناصر وابسته به آن به ویژه در شهر "حلب" و استان های شمالی سوریه به گمان این که به یاری آنها آمده اند، استقبال کردند، اما به سرعت به اشتباه خویش پی بردند.

  - تفاوت بسیاری در شیوه پیوستن عناصر تروریستی به داعش و جبهه النصره با جبهه اسلامی وجود دارد. شرط پیوستن عناصر تروریستی به داعش و جبهه النصره با جبهه اسلامی آن است که دوره های آموزشی و فرهنگی خاصی را طی کند که 3 تا 6 ماه ادامه می یابد و در طی آنها این افراد با مسائل فکری و اعتقادی و دینی این گروه ها آشنا می شوند و پس از آن نیز باید دوره های آموزش نظامی را دیده و با سرکرده اصلی گروه بیعت کنند و تعهد دهند که چشم و گوش بسته از سرکرده خود که "امیر" نامیده می شود، تبعیت کنند.

 

 اما برای پیوستن به گروهک ها و گروه های مسلح وابسته و تشکیل دهنده به جبهه اسلامی مانند "آزادگان شام" یا "گردان التوحید" یا "ارتش اسلام" یا "عقاب های شام" نیازی به گذراندن مراحل فوق ندارد و پیوستن به جبهه اسلامی و گروه های آن به راحتی صورت می گیرد.

  - اگر رفتارها و تعامل های عناصر داعش در مناطق مختلف سوریه را ملاحظه کنیم، مشاهده می شود که تعامل ها و رفتارهای آنها با عناصر "جبهه اسلامی" تفاوت بسیار دارد، از جمله این که داعش به عناصر خود اجازه نمی دهد، سیگار یا قلیان مصرف کنند یا لباس هایی مانند پیراهن و شلوار از جمله شلوار جین به پا یا محاسن و موهای خود را کوتاه کنند و لباس هایی تن می کنند که در اصطلاح به "لباس افغانی" معروف است، در حالی که جبهه اسلامی عناصر خود را مقید به مراعات و تبعیت از موارد فوق الذکر نمی کند.

 

  - داعش وابسته به سازمان جهانی القاعده است که دارای ساختاری است که پا را از حوزه و حیطه جغرافیایی خاص فراتر می نهد و به همین دلیل محدود به حد و مرزی نیست، در حالی که "جبهه اسلامی" گروه تروریستی مسلح عمدتا سوری است.

  - آنگونه که معارضان سوری ادعا می کنند، "جبهه اسلامی" در مناطق مختلف سوریه حضور و فعالیت دارند، در حالی که حضور و فعالیت "داعش" محدود به شمال و شمال شرقی و تقریبا شرق سوریه یعنی در استان های رقه و دیر الزور و ریف حلب و ادلب است و طی ماه های گذشته تلاش کردند، دامنه و گستره حضور و فعالیت خود را به ریف دمشق در جنوب سوریه گسترش دهند و با این که حدود 300 تروریست برای کمک به نبردهای "جبهه اسلامی" با ارتش سوریه در مناطق جنوبی سوریه ارسال کردند، اما "جبهه اسلامی" از طریق "جبهه النصره" این کمک را رد کرد و به همین دلیل حضور و فعالیت آنها به منطقه "النبک" در "قلمون" محدود شد تا پس از آن نیز به "یبرود" عقب نشینی کنند و آن زمانی بود که ارتش سوریه کنترل النبک را به دست گرفت.

  - آنگونه که معارضان ادعا می کنند، حامیان مالی و نظامی جبهه اسلامی کشورهای منطقه ای و غربی هستند و آنها بودند که بالطبع این جبهه را به بازی های بین المللی و مرتبط با بحران سوریه راه دادند، در حالی که داعشهمچنان گروه سرکش و یاغی شمرده می شود که جز سازمان تروریستی القاعده وابسته به کشوری منطقه ای یا فرا منطقه ای نیست .

 - هر دو گروه های داعش و جبهه اسلامی تلاش دارند، امارتی اسلامی در سوریه تاسیس کنند، اما تفاوت بین آنها در اولویت های آنهاست.در حالی که داعش امارت هایی را برای امارت اسلامی خود در نظر می گیرد و شریعت را در آنها بر اساس فهم و درک خود به اجرا می گذارد، "جبهه اسلامی" پیش از هر اقدام تلاش دارد، موجبات سرنگونی نظام سوریه را فراهم کند و سپس امارت اسلامی خود را در سوریه برپا کند.

  - از زمان ورود داعش به سوریه تمام توجه و تمرکز آن بر این قرار گرفت تا شهرها و روستاهایی را تصرف کند که یا دارای چاه های نفت بوده و یا به آن نزدیک است، در حالی "جبهه اسلامی" تمرکز خود را بر این مناطق متمرکز نکرده است.

  - این امری غیر قابل انکار است که عناصر داعش دارای مهارت و تجربه بسیار در امر مبارزه هستند و دلیل این امر حضور آنها در عراق و مبارزات چندین ساله آنها در این کشور است، در حالی که عناصر جبهه اسلامی دارای آن مهارت و تجربه نیستند. اما در عین حال عناصر داعش آشنایی کمتری با مناطق و شهرها و روستاهای سوریه دارند، در حالی که "جبهه اسلامی" به این جهت که اغلب عناصر آن سوری هستند، به مناطق مختلف و شهرها و روستاها و گذرگاه های کشور بیشتر آشنا هستند.

 - هم اکنون این باور و اعتقاد در میان محافل معارض و گروه های تروریستی مسلح وجود دارد که "داعش" گروهی پیچیده، مبهم و ترسناک است و اقدامات آن قابل پیش بینی نیست، در حالی که "جبهه اسلامی" چنین نیست.

مشرق
  • hoda velayat

«ناصبى» کیست؟

hoda velayat | پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۴۳ ب.ظ


سوال: مراد از ناصبى چیست؟ آیا شیعیان اهل سنت را ناصبى مى‌دانند؟ 
 
جواب کوتاه:
 ناصبى به کسى می‌گویند که با اهل بیت (ع) دشمنى داشته باشد و یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید و شیعیان به هیچ‌وجه اهل سنت را ناصبى نمى‌دانند چون آنها هم اهل بیت (ع) را دوست دارند و دشمنان آل محمد (ص) را کافر مى‌دانند.
 
جواب مفصل:
 
مساله دوستى اهل‌بیت (ذوى القربى) و پرهیز از دشمنى آنها، مورد اتفاق فریقین است، چون هم قرآن بر این مساله تأکید دارد، و هم روایات خود عامه.
 
اما قرآن:
 
«قل لا اسئلکم علیه اجراً اید المودة فى القربى (1)» بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‌کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (/ اهل بیتم) و هر کس کار نیکى انجام دهد بر نیکى‌اش مى‌افزایم. و بعضى آیات دیگر (2).
 
اما روایات:
 
در دو قسمت بعضى از روایاتى را که از طریق عامه نقل شده است بیان مى‌کنیم.
 
الف: روایات محبت به اهل بیت (ع)
 
1- زمخشرى از پیامبر (ص) نقل مى کند که فرمود: «الا و من مات على حب آل محمد مات شهیداً ...  (3)» بیدار باشید هر کس بر محبت آل محمد (ص) بمیرد شهید از دنیا رفته ... بخشیده شده، توبه کننده مؤمن، از دنیا رفته، و ملک الموت بشارت بهشت مى دهد، و همچون عروسان وارد بهشت مى‌شود، و در قبر دو تا در براى او او به سمت بهشت باز مى‌شود و قبرش مزار ملائکه رحمت مى‌شود (4).
 
2- پیامبر (ص) فرمود: «معرفة آل محمد (ص) برائة من النار، و حب آل محمد (ص) جواز على الصراط و الولایة لآل محمد (ص) امانٌ عن العذاب (5)» شناخت آل محمد رهایى از آتش جهنم، دوستى آنها گذرنامه رد شدن از پل صراط، و ولایت آل محمد (ص) امان نامه اى است از عذاب.
 
ب: روایات بغض و دشمنى با اهل بیت‏ (ع)
 
1- پیامبر (ص) فرمود: «الا و من مات على بغض آل محمد مات کافراً... » هر کسى بر بغض آل محمد (ص) بمیرد کافر از دنیا رفته است، و بوى بهشت به مشامش نمى رسد (6).
 
2- پیامبر (ص) فرمود: «علىٌ خیر البشر من ابى فقد کفر» على بهترین بشر است هر کس ابا نماید و قبول نکند کافر است (7).
 
بعد از بیان این مقدمه، جواب قسمت اول شبهه این است که ناصبى یعنی:
 
1- معناى لغوى که عبارت است از تعب و رنج، بزحمت انداختن، کوشش نمودن (اذا فرغت فانصب همٌّ ناصِبٌ) یعنى غم بارنج، عیش ناصب و زندگى با مشقت است (8).
 
2- معناى اصطلاحى، به کسانى ناصبى گفته مى‌شود که دشمنى با اهل بیت (ع) دارند، و یا به آنان دشنام دهد، و یا به یکى از ائمه (ع) دوازده‌گانه شیعه دشمنى، و یا دشنام دهد (9)، این اصطلاح دوم برگرفته از روایات خود اهلبیت (ع) (10) است که به چند روایت به عنوان نمونه اشاره مى‌کنیم:
 
1- ابى بصیر از امام صادق (ع) نقل مى‌کند که حضرت فرمود: «مُدمِنُ الخمر کعابد و تن، و الناصب لآل محمد شرٌّ منه» شراب خوار مانند بت پرست است و دشمنى با آل محمد (ص) بدتر از شراب خوار است (11).
 
2- از امام باقر (ع) سؤال شد که آیا زن مؤمنه شیعه مى‌تواند با ناصبى ازدواج کند فرمود: «لا لانّ الناصب کافرٌ (12)» فرمود: نه، چون ناصبى کافر است.
 
3- در روایت دیگر مى‌خوانیم «ان الله تعالى لم یخلق خلقاً انجس من الکلب و ان الناصب اهل البیت لا نجس منه (13)» براستى که خداوند نجس‌تر از سگ نیافرید، دشمن اهلبیت از سگ بدتر است. از این سه روایت به خوبى استفاده مى‌شود که مراد از ناصبى دشمن اهلبیت (ع) است، ضمناً استفاده مى‌شود که آنها نجسند و کافر، و زن مسلمان نمى‌تواند با آنها ازدواج کند.
 
اما قسمت دوم شبهه که شیعیان آیا اهل سنت را ناصبى مى‌دانند؟
 
باید گفت: خیر شیعیان اهل سنت را ناصبى نمى‌دانند چرا که اولا اکثریت اهل سنت (غیر از ناصبى‌ها) محبت اهلبیت را لازم مى‌دانند (طبق نص قرآن و روایات خود آنها که قبلا اشاره شد، و شافعى یکى از سران چهار مذهب عامه افتخارش این است «ان کان رفضاً حب آل محمد فلیشهد الثقلان انى رافض (14)» اگر دوستى اهل‌بیت نشانه رافضى بودن است، جن و انس شهادت دهند که من رافضى «و محب اهلبیت) هستم و ثانیاً خود اهل سنت دشمن و مبغض اهلبیت را کافر مى‌دانند که قبلا نقل شد، آنگاه چگونه مى‌توان گفت آنها ناصبى هستند و ثالثاً ناصبى ها چنانکه گفته شد، نجس، ذبیحه آنها حرام، و ازدواج با آنها جائز نیست، اما اهل سنت را هیچ عالم شیعى چنین فتواى درباره آنها نداده است، بلکه در رساله‌ها تصریح به حلیت ذبیحه آنها، جواز ازدواج به آنها، و ... شده است و حتى همه علماى شیعه نماز بر جنازه مسلمان را واجب، و دفن و کفن میت مسلمان را لازم مى‌دانند (15).
 
نتیجه
 
ناصبى یک معناى لغوى دارد که به معناى رنج و خستگى و کوشش و ... است و یک معناى اصطلاحى دارد که برگرفته از روایات اهلبیت (ع) بوده و آن اینکه کسى با اهل‌بیت دشمنى داشته باشد یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید.
 
به هیچ وجه عامه از نظر شیعیان ناصبى نیستند، چون آنها اولا اهلبیت را دوست دارند و ثانیاً دشمنان آل محمد (ع) را کافر مى دانند، و ثالثاً تمام علماى ما فتوا بر جواز ازدواج با آنها، و وجوب دفن و نماز بر میت آنها داده‌اند.
 
از همه برادران اهل سنت در سراسر دنیا، می‌خواهیم تبلیغات نادرست وهابیت علیه شیعه را باور نکنند و مسائل مطرح شده را از علمای معروف و برجسته شیعه از طریق اینترنت، ارسال نامه، ایمیل و ... بپرسند. 
 
منابع
 
(1)- شورى/ 23.
 
(2)- سباء/ 47 و فرقان/ 57.
 
(3)- محمد بن عمر زمخشرى، الکشاف (دار الکتاب العربى، 1407 ه- 1987 م) ج 4، ص 220.
 
(4)- همان مدرک، دنبال حدیث، نقل به صورت تلخیص.
 
(5)- حافظ سلیمانى قندوزى، ینابیع المودة (مکتبة بصیرتى قم) ص 22.
 
(6)- کشاف (پیشین) ج 4، ص 221.
 
(7)- علاء الدین على المتقى، الهندى، کنزل العمال فى سنن الاقوال و الافعال (مؤسسة الرسالة، بیروت، 1405 ه- 1915 م) ج 11، ص 610.
 
(8)- محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن (دفتر نشر الکتاب چاپ دوم، 1404) ص 494. کلمه نصب و خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین (مؤسسة نشر اسلامى جامعه مدرسین، چاپ اول، 1414) ص 807 کلمه نصب.
 
(9)- رساله توضیح المسائل مراجع عظام، بحث کفر و اقسام آن، و عروة الوثقى، سید یزدى، ج 1، بحث کفر (از بحث نجاسات) در بعضى رساله ها مساله 117- بعضى 113- بعضى 111.
 
(10)- بعضى از لغویین نواصب را معنى نموده،" گروهى که با امیر المؤمنین دشمنى دارد"، ظاهراً بر گرفته از روایات باشد، احمد سیاح- فرهنگ جامع عربى فارسى (کتابفروشى اسلام، چاپ هشتم، ج 4، ص 270، ماده نصب.
 
(11)- محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه (دار احیاء التراث، لبنان) ج 18، ص 559، ح 12.
 
(12)- همان، باب 10، من ابواب ما یحرم من النکاح، حدیث 15.
 
(13)- همان، ج 1، ص 159، ح 5.
 
(14)- سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور (دار الکتب الاسلامیة، سى و هفتم، 1376) ص 64.
 
(15)- رساله علمیه تمام مراجع، بحث نماز بر میت.
 

  • hoda velayat

تاریخچه وهابیت

hoda velayat | يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۵۷ ب.ظ



فرقه وهابیت مانند برخی از فرقه های دیگر ریشه در مبانی و عملکرد رهبران و بنیانگذاران آن دارد. بر این اساس لازم است مبانی و عملکرد بنیانگذار این فرقه بررسی شود. این فرقه منسوب به "محمد بن عبدالوهاب" از مردم "نجد" است که در سال 1115 ق در شهر عُیینه متولد شد ـ که پدرش در آن شهر قاضی بود ـ . وی از همان کودکی به مطالعه کتاب های تفسیر و عقاید و حدیث سخت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علمای حنبلی بود آموخت. محمد بن عبدالوهاب از آغاز جوانی، بسیاری از اعمال مذهبی مردم "نجد" را زشت می شمرد. او در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود، بعد از انجام مناسک حج به "مدینه" رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر را که در نزد قبر حضرت انجام می دادند، انکار کرد. سپس به "نجد" مراجعت نمود و از آن جا به بصره رفت و مدتی در آن شهر ماند و با بسیاری از اعمال مردم آن شهر نیز مخالفت نمود. مردم بصره وی را از شهر خود بیرون کردند. در این هنگام که 1139 هجری بود، پدرش عبدالوهاب از "عیینه" به "حریمله" انتقال یافت. وی با پدرش ملازم شد و کتاب هایی را نزد پدر فرا گرفت و به انکار عقاید مردم "نجد" پرداخت. به این مناسبت میان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. هم چنین بین او و مردم "نجد" منازعات سختی رخ داد و این امر چند سال دوام یافت. تا این که پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنیا رفت. وی پس از مرگ پدر علناً به اظهار عقاید خود پرداخت و قسمتی از اعمال مذهبی مردم را انکار نمود. جمعی از مردم حریمله از وی پیروی کردند و کار وی شهرت یافت. وی از شهر حریمله به شهر عینیه رفت. رئیس شهر عیینه در آن وقت عثمان بن حمد بود. عثمان عقاید شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و قول داد که وی را یاری کند. شیخ محمد نیز اظهار امیدواری کرد که همه اهل نجد از عثمان بن حمد حمایت کنند. خبر دعوت شیخ محمد و کارهای او به امیر احسا رسید. وی نامه ای برای عثمان نوشت که شیخ را نزد او بفرستد و عثمان عذر شیخ را خواست. شیخ در سال 1160 پس از آن که از عیینه بیرون رانده شد، رهسپار درعیه از شهر های معروف نجد گردید. در آن وقت امیر درعیه، محمد بن مسعود جدّ آل سعود بود. وی به دیدن شیخ محمد رفت و به وی عزت و نیکی را بشارت داد. شیخ محمد نیز غلبه و قدرت محمد بن سعود را بر همة بلاد نجد بشارت داد. بدین ترتیب ارتباط میان آن دو شکل گرفت. حمایت محمد بن سعود از شیخ محمد موجب شد که وی بر عقاید و افکار خود پافشاری کند. هر کدام از مسلمانان که از عقاید وی پیروی نمی کردند، کافر محسوب می شدند و برای جان و مال و ناموس آنان ارزشی قایل نبود. جنگ هایی که وهابیان در نجد و خارج از آن از قبیل یمن و حجاز و اطراف سوریه و عراق می کردند، بر همین پایه قرار داشت. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست می یافتند، برای آن ها حلال بود. کسانی که با عقاید او موافقت می کردند، باید با وی بیعت نمایند و اگر کسانی به مقابله بر می خیزند؛ باید کشته شوند و اموالشان تقسیم گردد. طبق این رویه مثلاً از اهالی یک قریه به نام فصول در شهر احسا سیصد مرد را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند!. سرانجام شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت و پس از وی پیروان او به همین روش ادامه داند، مثلاً در سال 1216 امیر سعود سپاهی مرکّب از بیست هزار را مجهز کرد و به کربلا حمله ور شدند. سپاه وهابی آن چنان رسوایی در شهر کربلا به بار آوردند که پنج هزار تن و یا بیشتر (تا بیست هزار) را به قتل رساندند.


محمد بن عبد الوهاب (نفر دوم دست چپ ایستاده) در کنار محمد ابن سعود (نشسته) بنیانگذار عربستان


  • hoda velayat