هدی

این وبلاگ قراره عقاید وهابیت و سلفیها را مطرح و اشکالات وارد بر آن را بیان کند.

هدی

این وبلاگ قراره عقاید وهابیت و سلفیها را مطرح و اشکالات وارد بر آن را بیان کند.

باسمه تعالی
به یاری خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام ،قراره که در این وبلاگ ،عقائد وهابیت و سلفی ها مطرح و اشکالات وارد بر آن بیان شود.
همانطور که میدانیم متاسفانه این عقاید داردچهره اسلام حقیقی را خدشه دار میکند وظاهری خشن و بی منطق از آن به نمایش می گذارد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسلمان» ثبت شده است

همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی»

hoda velayat | يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۴۰ ق.ظ

مسیحیت تبشیری چند سالی است که در ایران فعالیت‌های خود را شدت داده است و این تحرکات آن قدر برای کشورهای غربی مهم است که حتی فاکس نیوز در گزارش اخیر خود در خصوص سعید عابدینی (یکی از کشیش‌های مسیحیت تبشیری) ادعا کرده که اوباما در مکالمه ‏تلفنی خود با حسن روحانی خواستار آزادی او شده است.

این گزارش ضمن بررسی نحوه شکل‌گیری مسیحیت تبشیری در ایران به تحرکات سعید عابدینی یکی از کشیش‌هایی که با تاسیس کلیسای غیر قانونی خانگی اقدام به اغفال مسلمانان می‌کند، می‌پردازد.
 
 * شروع کار مبشرین خارجی‎ ‎در ایران ‏

در سال 1507 میلادی جزیرۀ هرمز به تصرف پرتغالی‌ها درآمد و به مرکز تجارت آن‌ها ‏تبدیل شد. اهالی این جزیره ترکیبی بودند از اعراب، یهودی‌ها، ایرانی‌ها و پرتغالی‌ها. در ‏سال 1575 یک عده از مبشرین و رهبانان گروه سنت اگوستین قدیس برای شبانی و بشارت ‏بین کاتولیک‌ها به جزیرۀ هرمز آمدند.‏

همین گروه به تلاش برای ترویج دین مسحیت برای مسلمانان معتقد این جزیره پرداختند ‏در زمان سلطنت شاه عباس در سال 1601 دو پرتغالی از فرقۀ مذهبی آگوستین به ایران ‏فرستاده شدند با این مقصود که کار اصلی آن‌ها بشارت باشد و شاید بتوانند شاه ایران را ‏مسیحی کنند ولی این کار به‌جایی نرسید و در آن زمان علاقۀ شاه به بیگانگان هم صرفاً ‏دارای انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بود تا تغییر مذهب. ‏

همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر
 
‏* ورود مبشرین آمریکایی به ایران

در نخستین روزهای تشکیل دولت آمریکا کلیساها بیشتر کوشش می‌کردند که مردم آمریکا ‏را به مسیحیت دعوت کنند و برای فرستادن مبشر به دنیای خارج تا مدتی اقدام جدی ‏نکردند. در اوایل قرن نوزدهم بود که آنان نیز احساس نمودند باید در زمینۀ بشارت به ملل ‏دیگر اقدام کنند. آمریکا در آن روزها بهبود وضعیت اقتصادی و مخصوصاً بیداری مذهبی ‏وسیعی را تجربه می‌نمود. ‏

 
همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر

هیأت "کمیسیونرهای آمریکایی برای میسیون‌های خارجی" شخصی به‌نام "ج.ال. مریک" را ‏به ایران فرستاد. او با دو آلمانی در 1832 به شهرهای تهران، اصفهان و شیراز مسافرت ‏کردند. گزارش این افراد چندان امیدوارکننده نبود و مریک در گزارش خود نوشت که روزنۀ ‏امید برای فعالیت بشارتی بسیار تنگ و باریک است. زمانی که این سه نفر وارد اصفهان ‏شدند در شهر چنان اغتشاشی پدید آمد که دولت ایران برای محافظت از آنان 30 نفر را ‏مأمور نمود. ولی کار فرستادن مبشرین ادامه یافت و گروه‌های میسیونری برای ایجاد بستر ‏مناسب برای فعالیتهای تبشیری به ظاهر دست به فعالیت‌های خیریه بسیاری زدند و ‏درمانگاه‌ها و مدارس زیادی تأسیس نمودند. ‏

 
همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر

دو نفر به‌نام "دوایت" و "اسمیت" به شهر ارومیه رفتند چون در آنجا طاعون 50 درصد ‏جمعیت را از بین برده بود. اسمیت در گزارش خود چنین نوشته: مزرعه‌ای که در اینجا ‏موجود است به‌نظر من آمادۀ درو است. ‏

اولین کلیسای پروتستان نیز در سال 1855 در ارومیه تشکیل شد و البته زیر نظر شورای ‏کلیسای پرزبیتری بود این مبشرین که در ظاهر به بهانه دعوت آسوریهای ایران اقدام به ‏برپایی تشکیلات تبشیری نموده بودند کمی بعد با گسترش دامنه فعالیت های خود متوجه ‏مسلمانان و حتی یهودیان شهر نموده و حوزه جغرافیایی خود را به شهرهای همدان، ‏اصفهان و شیراز و کرمانشاه گسترش دادند.‏

از جمله در تهران با لیدری دکتر "جردن" و همسرش اقدام به تأسیس آموزشگاهی کردند که ‏کالج آمریکایی نام گرفت. این همان کالج معروفی است که بعدها به دبیرستان البرز ‏معروف شد. منطقۀ اطراف این دبیرستان هنوز نزد بسیاری از تهرانی‌های قدیمی به یاد ‏کالج جردن "چهارراه کالج" نامیده می‌شود. فعالیت‌های این افراد شهرهای زیادی از جمله ‏مشهد و تبریز را نیز در برمی‌گرفت.‏
 
همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر 

* هدف این مبشرین چیست؟‎ ‎

با توجه به شهادت تاریخ و تجربه گذشته روشن شده است که از قرن هجدهم به بعد ‏وجود مبشرین و میسیونرهای مذهبی به خصوص در کشورهای آسیایی و آفریقایی آشکارا ‏به منظور انجام مقاصد تبشیری و تبلیغی و اهداف سیاسی و اطلاعاتی بوده است و تجربه ‏نشان می دهد در گذشته روس ها و انگلیسی ها و در حال حاضر آمریکائیان از ایجاد ‏اختلافات مذهبی در راه پیشبرد سیاست خویش استفاده نموده و هم اکنون نیز همین ‏سیستم را در کشورهای آسیایی و آفریقایی مورد نظر خود مورد استفاده قرار می دهند

* جریان تبلیغ و تبشیر مسیحیت
جریان تبلیغ و تبشیر مسیحیت بدون در نظر گرفتن اختلافات فرق و مذاهب مسیحی با ‏تشکیل اردوگاه صلیبی در سطح جهان با تمام امکانات اقدام به جذب مسلمانان و پیروان ‏دیگر ادیان می‌نمایند‎.‎

این جریان در قالب تشکل‌های فرقه‌ای از جمله کلیساهای خانگی (کلیسای محرمانه) ‏محافل محرمانه و فرقه‌های صلیبی با ارتباط‌گیری مستقیم با سرشاخه ها که معمولا در ‏تهران و بعضاً کشورهای خارجی و اخذ کمک مالی و ... در سطح تقریباً گسترده اقدام تبلیغی ‏می‌نمایند و متأسفانه موفق به جذب تعدادی از مسلمانان شده‌اند لازم به ذکر است که ‏اقلیت مذهبی پروتستان و منشعب آن جیززانلی یکی از مهمترین دغدغه‌های کارشناسان ‏حوزه فرهنگ در حوزه اقلیت‌های دینی است‎.‎

‎ ‎این اقلیت مذهبی با وابستگی به خارج از کشور و هدایت مستقیم از سوی جریان ‏پروستانتیزم بین‌الملل، سیاست‌های تبلیغ و تبشیر آنان را پیگیری می نمایند از معضلات جدی ‏حال و آینده حوزه فرهنگ خواهد بود‎.‎
به همین دلیل در حال حاضر با توجه به جریانات بعد از 11 سپتامبر سعی و تلاش بلوک ‏غرب به ویژه آمریکا در مهار دولت‌ها و حرکت‌های اسلامی است‎.‎

‎ ‎یکی از مهمترین راه‌حل‌های پیش‌روی توسعه تبلیغ و تبشیر مسیحیت در کشورهای اسلامی ‏همین جریانات تبشیری هستند‎.‎

تمام فرقه‌های مورد قبول و مطرود پروتستان‌ چون شاهدان یهود، مرمون‌ها، مونیسم و ... ‏در یک اردوگاه مشترک تجمع داشته و اتحاد عمل و نظر دارند و هدف همه آنها با هدایت ‏سرویسهای جاسوسی غربی، ضرورت مسیحیت جهانی و لزوم تبلیغ و تبشیر مسیحیت به ‏ویژه در مناطق اسلامی است‎.‎

همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر 

همزمان با انقلاب اسلامی ایران و از بین رفتن تشکیلات مسیحیت تبشیری در ایران پاپ ‏وقت به بهانه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و آزادی جاسوسان آمریکایی به نامه نگاری با ‏حضرت امام ( ره) اقدام کرد.‏

وی در لابه لای درخواست خود اشاره به اجازه حضرت امام در بازگشایی مدارس تبشیری ‏نمود نکته ای که امام از آن غافل نماند و در پاسخی روشن جواب وی را داد.‏

‏* درخواست پاپ براى آزادى جاسوسان و ایجاد «مدرسه اندیشه»‏

این دفعه دومى است که آقاى پاپ (1) براى من کاغذ مى‏دهند و اشخاص را مى‏فرستند؛ ‏دفعه اول براى آن لانه جاسوسى بود که جوان هاى عزیز ما اطلاع پیدا کردند که این مرکزى ‏که در ایران به اسم سفارت امریکا هست سفارتخانه نیست، و اشخاصى که در آنجا هستند ‏اشخاص دیپلمات نیستند، بلکه جاسوسانى هستند که در یک مرکز جاسوسى متمرکز هستند و ‏براى ضرر ملت ما و کشور ما در آنجا مجتمع هستند، و آقاى پاپ شاید ندانسته توصیه ‏کردند براى آنها، و من در آن وقت مفصل تنبهاتى به ایشان دادم. و این دفعه براى مدارس ‏خودشان به اسم «مدرسه اندیشه» کاغذ نوشته‏اند و رسول فرستاده‏اند و از ما سفارش ‏خواسته‏اند براى اینکه مدارسشان در اینجا باشد. ما با نصارا و با یهود و با سایر اقشار ملتها ‏هیچ دشمنى نداریم، و از مدارس به هیچ وجه جلوگیرى نمى‏کنیم، مادامى که مدرسه باشد ‏و براى تعلیم و تعلم باشد؛ حالا چه تعلیم و تعلم دستورات مسیح- علیه السلام- یا ‏دستورات دیگران؛ لکن اگر ما فهمیدیم که در ایران مدارس‏طور دیگرى هست، آنجا هم ‏نظیر همان لانه جاسوسى است، نمى‏توانیم تحمل کنیم که در مملکت ما به اسم تعلیم و ‏تربیت و به اسم مدارس، یک امور دیگرى انجام بگیرد. و البته این با دولت است که در این ‏موضوع تأمل کند و این موضوع را درست بررسى کند؛ چنانچه مدارس، مدارس هستند، ‏براى تعلیم و تربیت هستند، هیچ ممنوعیتى‏ ایجاد نخواهد شد، و چنانچه خداى نخواسته ‏این مدارس هم یک وضع دیگرى دارند و به اسم مدارس هستند، آن هم ملت ما تحمل ‏نمى‏کند و ما نمى‏توانیم تحمل کنیم ..‏

* سعید عابدینی کیست؟

وی که تا بیست سالگی مسلمان بوده است از طریق تبلیغات تبشیری جذب مسیحیت می ‏گردد وی دارای سه خواهر و دو برادر است.‏

سعید عابدینی تا پیش از ترک ایران از مهره های اصلی و سازمان دهنده محافل زیرزمینی ‏کلیسای خانگی بوده است.‏

وی در سال 1380با نغمه شریعت پناهی ازدواج می کند از حدود 12 سال پیش به صورت ‏مستمر بر فعالیتهای خود می افزاید به همین علت در سال 88 بازداشت می گردد اما با ‏دادن تعهد به عدم فعالیت های زیرزمینی و تبشیری کلیسای غیر قانونی خانگی آزاد می ‏گردد.‏
 
همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر 

وی بعد از خروج از کشور به علت ارتباط نزدیک خانواده همسرش با محافل سیاسی و ‏امنیتی آمریکا تاییدات امنیتی لازم را در ایالات متحده کسب و مامور فعالیت گسترده در ‏خصوص تبشیر در ایران می گردد.‏

در سال 1390با بودجه اختصاص داده شده توسط نهادهای سیتسی امنیتی آمریکا سازمان ‏خدماتی ‏saeed ministries‏ را در شهر بوئیس در ایالت " آیداهو" آمریکا تاسیس می ‏نماید.‏

عابدینی در ایران با استفاده از ترفندهای قدیمی مبلغین تبشیر به راه اندازی مرکزی به نام ‏پرورشگاه جهت پوشش فعالیت های فرقه ای خود اقدام می نامید تا بتواند به راحتی از این ‏مکان برای برگزاری جلسات با هسته مرکزی تشکیلات فرقه ای خود استفاده نماید.‏

وی در سال 90 در سفری که به ایران داشت به علت فعالیتهای فرقه ای بازداشت و در سال ‏‏91 به 8 سال زندان محکوم می گردد.‏

* ترنت فرانکها از حمایت منافقین تا دیدار با همسر سعید عابدینی

- تلاش بی‌وقفه ترنت فرانکها برای خارج نمودن «سازمان تروریستی منافقین» از لیست ‏تروریست‌ها

روحیه‌ی جنگ‌طلبانه‌ی ترنت فرانکها با توجه به عضویتش در حزب‌جمهوری‌خواه که حزبی ‏تندرو و حامی جنگ افروزی در دنیا است باعث شده تا  اقدامات ضد ایرانی‌ مختلفی در ‏پرونده خود ثبت نماید، یکی از اقدامات ضد ایرانی وی در حمایت از «سازمان تروریستی ‏منافقین» می‌باشد، با توجه به اینکه این سازمان تروریستی تا به حال بیش از 12000 نفر ‏از افراد بی‌گناه را در ایران به شهادت رسانده است، اما شاهد حمایت‌های افراد زیادی ‏بالاخص ترنت فرانکها در حمایت از این سازمان تروریستی و تلاش بی وقفه برای خارج ‏نمودن این سازمان از لیست تروریست‌ها بوده ایم. وی در حمایت از این سازمان منحوس ‏چنین می گوید: «ایرانیان مبارز(سازمان‌منافقین) کسانی که علیه دولت ننگین احمدی‌نژاد ‏مبارزه می‌کنند، شاید یکی از بزرگترین امیدها در این جهان برای ممانعت از گرفتار شدن ‏خانواده بشریت در سیاهی تروریسم اتمی هستند. من امیدوارم که دولت کنونی بتواند ‏امکان برچسب زدن رژیم ایران به کسانی که حقیقتاً برای آزادی تمام جهان مبارزه می‌کنند را ‏از میان بردارد».‏

- اظهار رضایت ترنت فرانکها نسبت به فعالیت‌های تبشیری و صهیونیستی در ایران

اقدام اخیر این آمریکایی جنگ طلب ضدایرانی در چند روز گذشته، حمایت‌ از «سعید ‏عابدینی» مامور دستگاه جاسوسی‌سیا می‌باشد، وی در دیدار با همسر «سعید عابدینی» ‏حمایت خود را از فعالیت‌های تبشیری و صهیونیستی آنها در ایران اعلام کرد و خواستار ‏آزادی این کشیش امریکایی شد. ترنت فرانکها دراین دیدار ضمن رضایت از فعالیت‌ها و ‏اقدامات ضد ایرانی «ن.ش» در خارج از کشور چنین می گوید: «ن.ش» جهت دریافت ‏حمایت‌های ویژه سران سیاسی ایالات‌های امریکایی اقدامات ویژه‌ای را انجام نموده است، ‏که از اقدامات اخیر وی بسیار ممنون و سپاسگزارم.»‏

‏«نغمه شریعت پناهی» نیز خطاب به وی چنین می گوید: «برای حمایت مستمر نماینده ‏آریزونا در کنگره، جناب آقای ترنت فرانک و بابت تلاش‌های دائم ایشان برای آزادی سعید ‏از زندان ایران و بازگرداندنش به خانواده و از همه شما دوستانم در آریزونا به خاطر صدای ‏قدرتمندتان برای سعید تشکر می‌کنم.»‏
همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر
‏ ‏
* چرا سعید عابدینی برای فاکس نیوز مهم است؟
فاکس نیوز از زمان دستگیری و بازداشت سعید عابدینی از وی به عنوان کشیش ایرانی ‏آمریکایی یاد کرده و مرتب به بهانه های گوناگون برای حمایت از وی گزارشاتی را درج می ‏کند ولی در خصوص نحوه کشیش شدن وی در داخل ایران ابهامات فراوانی وجود دارد.‏

در تمام این گزارشات فاکس نیوز خواستار بیرون آمدن سعید عابدینی از داخل زندان شده و ‏جرم او را تنها تاسیس پرورشگاه کودکان بی سرپرست در داخل ایران عنوان می کند این در ‏حالی است که سعید عابدینی تنها تبلیغ مسیحیت در ایران را پیگیر بوده است.‏

فاکس نیوز با انتشار تصاویری از سعید عابدینی در لابلای گزارشات خود  قصد مظلومیت‌نمایی این کشیش خودخوانده  را دارد اما در داخل ایران در بین ‏نوکیشان مسیحی از او به عنوان فردی با انحرافات اخلاقی عدیده یاد می شود.‏

فاکس نیوز در گزارش اخیر خود در خصوص سعید عابدینی ادعا کرده که اوباما در مکالمه ‏تلفنی خود با حسن روحانی خواستار آزادی او شده است و در کنگره و سنا نیز ‏هر دو جناح از آزادی فوری او حمایت کرده‌اند.‏

همچنین جان کری وزیرخارجه آمریکا نیز اوایل امسال از ایران خواست تا این کشیش را ‏آزاد کنند. حال این سوال مطرح می شود که چرا سعید عابدینی اینقدر برای آمریکا مهم ‏است و آیا این نمی تواند نشانه مأموریت های سری سعید عابدینی برای سازمان جاسوسی ‏سیا باشد.‏
همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر
 
* سعید عابدینی از عشق آمریکا تا ارتباط نامشروع
یکی از قربانیان سعید عابدینی خانمی به نام م الف است که نخواسته نامش فاش شود در یک گفتگوی مفصل که چندی پیش نیز در فضای مجازی منتشر شد به افشاگری علیه ‏نیات پلید این کشیش پرداخت، در ذیل بخش هایی از این گفتگو می‌آید:‏

‏"سعید یک اخلاق خاصی داشت، خیلی عاشق رفتن به آمریکا بود، همیشه می گفت آمریکا ‏کشور رویاهامه و یه روزی میرم اونجا و به آرزوهام می رسم، می گفت از بچگی عشق ‏آمریکا بودم!‏
یه چیز جالب هم بگویم حتی شب ها سعید جدیدترین فیلم های آمریکایی را نگاه می ‏کرد و از آنها لذت می برد به قول خودش شیفته فرهنگ آمریکایی بود."‏
بله سعید دوران جوانی اش را به عیاشی های بسیاری گذرانده است، همیشه در صحبت ‏هایش حتی در جمع وانمود می کرد که از این گذشته تاریک عبور کرده و می خواهد ‏دیگران را نجات دهد.‏
اما دقیقا در همین دوران سعید به عشق نافرجام دختری به نام نئولا تن می دهد ولی این ‏عشق خیلی زود جایش را به هوس بازی می دهد و نئولا به همین دلیل از این رابطه کنار ‏می کشد...‏

همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر

سعید عابدینی به همراه دختران گروه کلیسای خانگی
سعید در یک خانواده آشفته با مشکلات فراوان روحی و روانی بزرگ شده است. بعضی از ‏شب هایی که من آن جا بودم  و خانواده سعید هم حضور داشتند می دیدم که تمام خانواده ‏سعید برای آن که یک خواب راحتی داشته باشند کلی داروهای مختلف مصرف می کردند، ‏خود سعید هم از این موضوع مستثنی نبود او هم  علاوه بر این که در سال های اولیه وضع ‏مالی خوبی نداشت، از نظر روحی و روانی هم مشکل داشت، تا جایی که من خبر دارم ‏یکبارهم خودکشی کرده است‎!‎
سعید  خیلی دوست داشت آدم سرشناس و معروفی باشد براش مهم نبود که از چه راهی به ‏این هدف برسد فقط دوست داشت آدم بزرگی باشد به خاطر همین دست به کارهای ‏عجیب و غریب زیادی می زد!‏
‏-مثلا چه کاری؟
گفتم که من بعضی شب ها به خانه پدری سعید می رفتم، عابدینی یه دوستی داشت به نام ‏وحید زردی، در آن دوران که در کلیسا شرکت می کردند سعید و وحید مدعی شده توانایی ‏احضار روح و  جن را بدست آورده اند به همین خاطر شب ها به بالای پشت بام خانه پدر ‏سعید می رفتند و کارهای عجیب و غریب می کردند و سرودهای خاصی می خواندند و ‏میگفتند که ما اجنه و شیاطین را به تسخیر درآورده ایم، من شاهد بودم که بارها همسایه ‏ها از این رفتارهای سعید و وحید به تنگ آمده بودند و چندین بار هم شکایت کردند، پدر ‏سعید هم از این حرکات او خیلی ناراحت بود و چندین بار با سعید درگیر شد ولی خوب ‏فایده ای نداشت سعید کار خودش رو تکرار می کرد.‏

همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر
سعید عابدینی به همراه م.ز معروف به نسیم

سعید عابدینی برای اینکه بتواند جای پای خود را در آمریکا محکم کند به ‏سمت راه انداختن کلیسای خانگی با روشی که قبلا گفتم رفت، هم چنین سعید برای آنکه ‏بتواند افکار خود را در جهت تبشیر مسیحیت منتشر کند یک پرورشگاه در شهرهای شمالی ‏کشور تاسیس می کند! به نظر من سعید برای رسیدن به آرزوهایش همه کار می کرد،

تا جایی که من مطلعم این آقا همین اقداماتی که در ایران انجام می داده را در آمریکا هم ‏انجام می داده و البته در کنفرانس های مختلف هم شرکت می کرده و پول های زیادی از ‏افراد مختلف و گروه ها و سازمان های ضد ایرانی گرفته است اصلا می گویم سعید یک بی ‏قید و بند و بی بند و بار چرا علیه کشورش کار کرد؟چرا با کسی ازدواج کرد که خانواده اش ‏در کشتن این مردم نقش داشتند؟

 
همه چیز درباره مسیحیت تبشیری و «کشیش قلابی ایرانی» +تصاویر
سعید عابدینی در کشورهای حاشیه خلیج فارس

فارس

  • hoda velayat

حرمت تکفیر مسلمانان

hoda velayat | پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۱۱ ق.ظ
به همت نهضت جهانی مقاومت، مجموعه پوسترهای نمایشگاه با موضوع حرمت تکفیر مسلمانان در نگاه علمای شیعه منتشر شد.

  • hoda velayat

پروفسور محمد لگنهاوزن چگونه مسلمان و شیعه شد

hoda velayat | يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۱ ق.ظ
 لطفا در اول بحث کمی در خصوص زادگاه خود و محیط رشد و منطقه زندگیتان صحبت کنید.
 
بنده در سال 1953 میلادی مصادف با 1332 شمسی در خانواده‌ای مسیحی کاتولیک در آمریکا به دنیا آمدم، تحصیلاتم را از مدرسه کاتولیک‌ها شروع کردم، ولی همیشه سؤالات و شبهاتی درباره مسیحیت داشتم، یادم هست در دوره دبیرستان به این نتیجه رسیدم که حضرت مسیح خدا نیست و همچنین تثلیث را نمی‌توانستم آن‌طور که تعلیم می‌دادند قبول کنم، ولی هنوز خودم را مسیحی می‌دانستم تا اینکه در دانشگاه ایالت نیویورک در آوبنه (مرکز اداری و دانشگاهی ایالت نیویورک) مشغول تحصیل شدم و در آنجا علاقه خود را نسبت به آیین مسیحیت از دست دادم و بی دین شدم.
در این شرایط بودم تا اینکه برای فوق لیسانس از دانشگاه لاس در تگزاس پذیرفته شدم، بعد از فارغ‌التحصیلی در دانشگاه تگزاس جنوبی تدریس را شروع کردم و در آنجا با تعدادی از دانشجویان مسلمان آشنا شدم در میان آنها دانشجویانی از کشورهای مختلف اسلامی از جمله ایران، لبنان، پاکستان، فلسطین، عربستان، اردن و نیجریه بودند. دیدگاهی که آنها در مورد مسائل مختلف داشتند برایم جالب بود. فکر می‌کردم آنها جور دیگری به دین نگاه می‌کنند که من اصلا آن را تجربه نکرده بودم این مسئله باعث شد بیشتر تحقیق کنم، مسئولین دانشگاه به من این اختیار را داده بودند که درسی را که می‌خواهم تدریس کنم خودم انتخاب کنم و من فلسفه دین را انتخاب کردم و دو ترم آن را تدریس کردم و همزمان با آن ادیان بزرگ را با دانشجویان مرور کردم و سر این کلاس‌ها به تدریج، به اسلام نزدیک‌تر می‌شدم، تا اینکه اسلام را پذیرفتم.




لطفا در مورد نحوه مسلمان شدنتان بیشتر توضیح دهید از جمله اینکه چطور شد دین اسلام را پذیرفتید و در آن هنگام در چه شرایط روحی و روانی به سر می‌بردید؟
مسلمان شدن بنده برای کسانی که تبلیغ دینی انجام می‌دهند، داستان پیچیده‌ای است، زیرا مسائل علمی، عاطفی و مسائل مختلف دیگر در آن دخیل بود. من در دوران تدریس در دانشگاه تگزاس جنوبی با یک دانشجوی ایرانی به نام اکبر نوجه دهی آشنا شدم. او درس «مقدمه‌ای بر فلسفه» را با من می‌خواند. اکبر دو هفته‌ای به کلاس من نیامد تا اینکه ایشان را در دفتر دانشگاه دیدم؛ پرسیدم چرا به کلاس نمی‌آیید؟، گفت: مردم ما در ایران انقلاب کردند و من فکر می‌کنم خیلی مهم است که دانشجویان اینجا اطلاعات درستی در مورد آن داشته باشند، بنابراین لازم دانستم برای معرفی این انقلاب به دانشجویان تلاش کنم به خاطر این نمی‌توانم سر کلاس حاضر شوم. من حرف او را تایید کردم و گفتم خوب این درست است ولی شما تکلیف دارید درس هم بخوانید، بعد من با ایشان قرار گذاشتم که من، تبلیغات و اطلاع‌رسانی انقلاب ایران را در جمع دانشجویان بر عهده بگیرم ایشان هم قبول کردند درسشان را بخوانند و بعد از این جریان با همدیگر دوست شدیم و کارهای مختلفی با هم انجام می‌دادیم، تا اینکه ایشان لیسانس گرفتند و به ایران برگشتند، بعد شنیدم به جبهه رفته و در آنجا به فیض شهادت نایل شدند.
با اکبر درباره اعتقاداتش بحث می‌کردیم، دانشجوی خوبی بود و خیلی صادقانه حرف می‌زد و اعتقادات جدی داشت و هیچ شکی درباره اعتقاداتش نداشت. از زمان آشنا شدن با اکبر تقریبا سه سال طول کشید تا مسلمان شدم، البته در آن زمان به مساجد می‌رفتم و با مسلمانان صحبت می‌کردم و به تدریج جذابیت‌های اسلام را بیشتر درک می‌کردم هدف من فقط کار علمی درباره اسلام بود و کنجکاو بودم که مسلمانان چطور فکر می‌کنند، ولی به طور ناخواسته هر چه بیشتر تحقیق می‌کردم بیشتر به اسلام علاقه‌مند می‌شدم، نماز خواندن را یاد گرفته بودم و بعضی وقت‌ها نماز می‌خواندم مخصوصا نماز جماعت را زیاد دوست داشتم، ولی هنوز شهادتین را نگفته بودم تا یک روزی بعد از نماز جمعه در پارکینگ مسجد چند مسلمانان سیاهپوست آمریکایی پیش من آمدند و گفتند؛ می‌خواهند با من آشنا شوند و از نحوه آشنایی من با اسلام پرسیدند و... من پیش آنها شهادتین گفتم و به‌طور رسمی مسلمان شدم و گریه کردم. آنها خیلی خوشحال شدند و همان روز اول به من پیشنهاد دادند که پیش‌نماز آنها شوم و قرار شد با همدیگر بیشتر همکاری داشته باشیم، بعد از آن با همکاری آنها انجمن مسلمانان در دانشگاه تگزاس جنوبی تأسیس کردیم. البته گروهی که در آنجا داشتیم اکثرا سنی بودند، ولی من از اول هیچ شکی نداشتم که شیعه شوم یا سنی؟ چرا که نهج‌البلاغه را خوانده بودم و می‌خواستم یا اسلام تشیع را قبول کنم یا بی دین بمانم.
چطور شد که همانجا پس از ملاقات با مسلمانان سیاهپوست آمریکایی شهادتین را گفتید و رسما مسلمان شدید؟ آیا آنجا اتفاق خاصی برایتان پیش آمد؟
نه، این کار یک باره اتفاق نیفتاد و قبل از آن خیلی درباره اسلام فکر کرده بودم، ولی ملاقات با این مسلمانان آمریکایی، موجب تحریک من برای پذیرش اسلام شد، یعنی من قبل از دیدن آنها در مرز مسلمانی بودم و به دین اسلام خیلی نزدیک شده بودم، ولی ملاقات با آنها برایم جالب بود و اخلاص آنها برایم خوشایند بود و مرا به پذیرفتن اسلام تشویق می‌کرد و مرا به طرف اسلام کشاند.
* بعد از اینکه رسما اسلام را پذیرفتید؛ چه تغییراتی در کارهای روزمره‌تان صورت گرفت؟ و چطور شد تصمیم گرفتید به ایران بیایید؟
دانشجویان مسلمان بیشتر شده بودند و به خاطر این، اختلافاتی با مسئولین دانشگاه داشتم آنها می‌خواستند من در مدیریت دانشگاه کار کنم و مرا مشغول کاغذ بازی کنند، ولی من فقط می‌خواستم تدریس کنم لذا تصمیم گرفتم که به ایران بیایم.
یکی از دانشجویان ایرانی مرا به دکتر خرازی که آن زمان سفیر ایران در سازمان ملل بودند معرفی کرد و من پس از آن از دانشگاه استعفا دادم و به صورت جدی تصمیم گرفتم به ایران بیایم و هدفم این بود که دو سال در ایران باشم و چیزی درباره فلسفه اسلامی یاد بگیرم و چیزهای زیادی از اسلام بدانم و بعد از آن دوباره به آمریکا برگردم.
با کمک دکتر خرازی دعوت‌نامه‌ای از انجمن حکمت و فلسفه تهران فراهم شد و قرار شد به ایران بیایم. در دفتر دکتر خرازی به طور اتفاقی آیت‌الله مصباح را دیدم. ایشان آن زمان سفری به آمریکا داشتند و من در آنجا با ایشان آشنا شدم و دکتر خرازی هم مرا به ایشان معرفی کرد و با هم گفتگو کردیم و در پایان آیت‌الله مصباح از من خواست به قم بیایم و در مؤسسه امام خمینی (ره) که آن موقع با نام بنیاد باقرالعلوم (ع) فعالیت می کرد مشغول شوم.
من به ایشان گفتم، اگر دعوت ‌نامه رسمی بفرستند می توانم بیایم. ولی من نتوانستم منتظر دعوت‌نامه ایشان باشم و به انجمن حکمت و فلسفه در تهران رفتم و با دکتر اعوانی،‌ تحصیل فلسفه اسلامی را شروع کردم و ایشان در این مورد خیلی زحمت کشیدند.
من قبل از آمدن به ایران، مقداری ادبیات فارسی خوانده بودم، ولی وقتی کسی با من احوال‌پرسی می کرد نمی‌توانستم جواب دهم و فارسی صحبت کردن برایم سخت بود. دکتر اعوانی پیشنهاد دادند برای این که زبان فارسی‌ام تقویت شود، فلسفه اسلامی را از کتب فارسی شروع کنیم؛ بنابراین آموزش فلسفه اسلامی را با رساله‌های فلسفی سهروردی استفاده می کردم تا جایی که موجب خنده دوستان می شد.
بعد از مدتی دکتر اعوانی گفتند،اگر میخواهی فلسفه را خوب یاد بگیری، باید همان رساله های سهرودی را به زبان عربی هم بخوانیم. بنابراین دوباره همان سه رساله فلسفی سهرودی را که می گویند خودشان به دو زبان عربی و فارسی نگاشته اند خواندیم که خیلی عالی بود.
همکاری شما با مصباح و فعالیتتان در مؤسسه امام خمینی (ره) چگونه شروع شد؟
فعالیت بنده در مؤسسه امام خمینی (ره) اتفاقی بود، دوستی داشتم اهل تگزاس بود اصالتاً عراقی بود، ولی در آمریکا بزرگ شده بود، یک روز خبر داد می خواهد به قم بیاید و از یک دختر عراقی مقیم ایران خواستگاری کند و از من خواست من هم همراهش بروم. در قم به صورت اتفاقی یکی از معاونین آیت‌الله مصباح که از قبل مرا می شناخت در خیابان دیدم.
ایشان از من خواست پیش آیت‌الله مصباح برویم. خدمت آیت‌الله مصباح رسیدیم، ایشان از حضور من در ایران ابراز خوشی می کردند و پرسیدند چرا به قم نیامدم من هم به ایشان گفتم؛ منتظر دعوت‌نامه رسمی بودم و ایشان بلافاصله گفتند: خوب من الان به شما دعوت‌نامه رسمی می دهم. این دیدار باعث شد هر هفته یک روز از تهران به قم بیایم و در بنیاد باقرالعلوم که امروز مؤسسه امام خمینی نام گرفته تدریس کنم و سال بعد، به دو روز در هفته افزایش یافت. چون می خواستم زبان فارسی را بیشتر یاد بگیرم، تصمیم گرفتم یک سال دیگر هم در ایران بمانم وآمدم درقم ساکن شدم و سال بعد از آن هم همین طور پیش رفت، در آن سال یکی از دانشجویانم کسی را برای ازدواج به من معرفی کرد.
ازدواج ما هم خیلی عجیب بود. چند جلسه بیشتر نبود که تصمیم گرفتم ازدواج کنم. آشنایی چندانی با دختر و خانواده‌شان نداشتم و فقط با اعتمادی که به آن دانشجو داشتم پذیرفتم با آن خانم ازدواج کنم. قبل از مراسم پیش حضرت معصومه (س) رفتم و خیلی دعا کردم که ازدواج موفقی داشته باشم و درست تصمیم بگیرم.
بعد از ازدواج، تمام وقت در بنیاد باقرالعلوم مشغول شدم، بعد هدفم کلاً عوض شد و فکرکردم که اگر اینجا بمانم و برای طلبه ‌ها تدریس کنم، بیشتر می توانم خدمت کنم.

* از اینکه به عنوان یک آمریکایی در کشوری مثل ایران به عنوان چهره ماندگار انتخاب شدید چه احساسی دارید؟
این برای من افتخار بزرگی است، احساس سپاسگزاری می‌کنم، اول خدا را سپاسگزارم که توانستم در این کشور خدمتی انجام دهم و از اینکه مسئولین در ایران از من قدردانی کردند تشکر می‌کنم، مردم ایران نسبت به بنده دیدگاه خوبی دارند به خاطر همین احساس وظیفه بیشتری می‌کنم و امیدوارم بیشتر خدمت بکنم.
مهمترین عامل موفقیت خود را در چه چیزی می‌دانید؟
لطف خدا (مدتی مکث می‌کند) آنچه من از گذشته زندگی خودم می‌بینم اعمال نادرست و خرابکاری است، ولی لطف خداست که راه‌ را برای بنده باز کرد.
حدود 12 سال پیش وقتی که در سفر حج بودم، همه کارهایم به هم ریخت، گذرنامه‌ام گم شد، بعد کاروان من را در شهر جده جا گذاشتند و از کاروان دور افتادم و.... هر قدمی که برمی‌داشتم مصیبت دیگری برایم پیش می‌آمد، ولی همه‌اش حل می‌شد و یک جوری حل می‌شد که احساس می‌کردم همانطور که دریا برای حضرت موسی‌(ع) شکافته شد، مشکلات هم از مقابل من برداشته می‌شد، من خود نمی‌توانستم مقابل آن مشکلات بایستم و قادر به حل آنها نبودم، ولی آنها حل می‌شدند این جریان را به این دلیل گفتم که بدانید موفقیت بنده از لطف خداست و کار من نیست، همیشه دیدم که نمی‌توانم خودم جلو بروم، ولی خدا راه را برای بنده بازکرده است در همان سفر حجة‌الاسلام‌والمسلمین وقتی از مکه می‌خواستم برگردم ایران، بلیط من در جیب رییس کاروان که زوتر از ما به ایران برگشته بود، مانده بود.
وقتی به مسئولین فرودگاه گفتم بلیط ندارم، گفتند که پس چطوری می‌خواهی سوار هواپیما شوی؟! وقتی اسم رییس کاروان را گفتم با اشتیاق گفت؛ او دوست من است و فورا به او زنگ زد وقتی مطمئن شد بلیط من پیش اوست گفت؛ اشکال ندارد و من بدون بلیط سوار هواپیما شدم و این خیلی چیز عجیبی است. حج من از اول تا آخر این طوری بود و من فکر می‌کنم، همه زندگی من همین‌طوری است و این حج نشانه‌ای از طرف خدا برای من بود؛ خدا نشان داد که شما هیچ توانی ندارید و نمی‌توانید کاری بکنید و همه کارها دست خداست.

* اگر مسلمان نبودید فکر می‌کنید الان کجا بودید و به چه کاری مشغول بودید؟
خدا می‌داند، نمی‌توانم تصور بکنم که چه اتفاقی می‌افتاد، گاهی اوقات درباره این مساله با پسرم بحث می‌کنم پسرم همیشه می‌گوید: بابا اگر شما مسلمان نمی‌شدید من اصلا به وجود نمی‌آمدم!
*اگر امکان این وجود داشت که به گذشته برگردید و زندگی را دوباره تجربه کنید، سعی می‌کردید چه تغییراتی در زندگی‌تان به وجود بیاورید؟
اگر می‌توانستیم از اشتباهات، گناهان و... را که در گذشته کردیم پرهیز کنیم خیلی خوب می‌شد، این هم از بحث‌هایی است که با پسرم دارم، وقتی به پسرم می‌گویم ای کاش می‌توانستیم به گذشته برگردیم و این اشتباهات را مرتکب نمی‌شدیم، پسرم می‌گوید اگر شما آن اشتباهات را انجام نمی‌دادید احتمالا اشتباهات دیگری را مرتکب می‌شدید.

از زندگی‌تان به چه چیزهایی تعلق خاطر دارید و بیشتر به آنها اهمیت می‌دهید؟
یکی از چیزهایی که از بچگی دنبال آن بودم کشف حقیقت است، پدرم همیشه اصرار می‌کرد باید خودمان فکر کنیم و خودمان حقیقت را پیدا کنیم، وقتی هم به ایران آمدم و خدمت آیت الله مصباح‌یزدی رسیدم، ایشان چندین بار به من گفتند؛ شما باید حقیقت‌جو باشید، این مساله برایم خیلی مهم است که تلاش کرده و حقیقت را کشف بکنیم و این مهمترین مساله زندگی من است و همیشه به آن فکر می‌کنم.
*بعد از اینکه مسلمان شدید از نزدیکان یا دوستان شما کسانی بودند که به واسطه شما، مسلمان شده باشند؟
خیلی از دوستانی که داشتم بعد از مسلمان شدنم با من قطع رابطه کردند و چون اغلب در ایران هستم ارتباط زیادی با نزدیکان گذشته ندارم؛ البته چند نفر هستند مسلمان شدند، ولی از نزدیکان یا دوستان بنده نبودند.
البته افراد زیادی هستند که گفتند با خواندن آثار بنده به دین اسلام علاقه پیدا کرده‌اند و خواسته‌اند بیشتر درباره آن تحقیق بکنند و...

*نظرتان در مورد مردم ایران چگونه است و ارتباط شما با آنها چطور است؟
من ارتباط زیادی با اقشار مختلف مردم ندارم و بیشتر با طلاب، دانشجویان و اساتید، ارتباط علمی دارم، ولی ایرانی‌ها را خیلی دوست دارم و زندگی در ایران را ترجیح می‌دهم.
بنده خیلی خوشبخت بودم طلاب و اساتیدی پیدا کردم که در هنگام بحث اصلا تنگ نظر نیستند و در مورد مسایل مختلف از جمله تفکرات غربی بحث می‌کنیم و واقعا افراد علاقمندی هستند. به آینده طلابی که در اینجا با آنها آشنا شدم خوشبین هستم و انشالله در آینده نقش برجسته‌ای در رشد دینداری مردم دارند.

آرزویی در زندگی‌تان بوده که خیلی دوست داشتید به آن برسید و  تا حال به آن نرسیده‌اید؟
آروزها و خواسته‌های من بیشتر در مورد مسایل علمی است، الان یک چیزهایی نوشتم و آرزو دارم با تکمیل و انتشار آنها به مکتب شیعه خدمت کنم، مثلا مقاله‌هایی در موضوعات مختلف دارم از جمله درباره پیغمبر‌(ص) و «مفهوم خدا در مکتب شیعه» که جنبه‌های مختلف تفکر شیعی را معرفی می‌کند، اگر خدا توفیق دهد می‌خواستم یک کتابی بنویسم و تشیع را به مردم دنیا معرفی کنم و مقالاتی هم درباره ابن سینا نوشتم و امیدوارم اینها را جمع کرده و به صورت کتاب منتشر کنم.

*شما بیشتر اوقات به کارهای علمی و پژوهشی و تدریس مشغول هستید، برای تفریح چه کار می‌کنید؟
تفریح خاصی ندارم و معمولا تفریح و گردش ما به تابستان‌ها خلاصه می‌شود آن‌هم پیش مادرم در نیویورک می‌روم و در آنجا با خانواده با پارک یا جاهای تفریحی می‌رویم.

*در پایان اگر مطلب خاصی دارید که لازم می‌دانید مطرح شود، بفرمایید.
از شما خیلی سپاسگزارم و خیلی خوشحالم که توانستم اینجا یک خدمتی بکنم و امیدوارم خدا به ما توفیق دهد بیشتر خدمت بکنیم.
 
منبع : مرکز خبر حوزه
  • hoda velayat